تروریستهای سوریه حجاب را اجباری کرده اند


حجاب ایرانی - خبرگزاری فارس اعلام کرد گروهک تروریستی «داعش»، حجاب را برای بانوان مسلمان شهر «جرابلس» از توابع «ریف حلب» اجباری اعلام کرد. این خبرگزاری وابسته به سپاه همچنین تاکید کرده است: در کشور سوریه اقلیت‌های دینی و مذهبی از آزادی کامل برخوردار هستند و تاکنون در هیچ نقطه‌ای از این کشور اجباری برای سنت‌ها و آیین های مذاهب و نوع پوشش آنها وجود نداشته است و گروهک تروریستی داعش نوعی حجاب خاص برای زنان در نظر گرفته است.

به گزارش فارس، دفتر هیئت شرعی «دولت اسلامی عراق و شام» موسوم به «داعش» با توزیع چادرهای مجانی بین بانوان در شهر «جرابلس» از توابع «ریف حلب»، حجاب شرعی را برای زنان مسلمان اجباری اعلام کرد. این گزارش حاکی است که «دولت اسلامی عراق و شام» با اعلام اجباری بودن حجاب برای بانوان یک هفته به زنان این منطقه فرصت داده که این دستور را اجرا کنند.

حجاب اجباری یا اختیاری !!! مسئله این است ...

غیر از هسته‌ی بسیار کوچکی در درون حکومت که اجرای قهرآمیز شریعت را به ابزاری برای کسب قدرت و ثروت تبدیل کرده و هسته‌ی بسیار کوچکی از روحانیت که بقا و قدرت نهادهای دینی را در زیر پا له کردن فردیت و کرامت آدمی می‌بیند، حجاب اجباری برای اقشار مختلف جامعه‌ی امروز ایران به یک پدیده‌ی غیر اخلاقی، غیر عملی و غیر عقلانی تبدیل شده است. حتی سایت‌های شبه‌دولتی سنت‌گرا مثل الف در مطالبی عملی بودن و اخلاقی بودن حجاب اجباری را مورد پرسش قرار داده‌اند. سخن آنها از منظر درون‌دینی آن است که حجاب اجباری مرز میان با حجاب مومن و غیر مومن را بر هم ریخته است (موضوعی که نویسندگان سکولار سه یا دو دهه‌ی قبل متذکر شده بودند).

کافی است به درون خانواده‌های ایرانی پا بگذارید: باورمند به حجاب و غیر باورمند به آن، با حجاب و بی‌حجاب، نمازخوان و بی‌دین، شراب‌خوار و شرکت‌کننده در نماز جمعه در کنار هم بر سر یک سفره می‌نشینند و دیگر از خصومت‌های سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی شصت در خانواده‌ها خبری نیست. یک دختر یا بانو ممکن است آرایش کند و دختر یا بانوی دیگری آرایش نداشته باشد، یکی ممکن است تاپ بپوشد و دیگری مقنعه‌اش را سفت ببندد تا تار مویش دیده نشود، یکی به برنامه‌های ماهواره نگاه می‌کند و دیگری به تلویزیون دولتی، یکی آهنگ‌های معین و گوگوش و ویگن را گوش می‌کند و دیگری نوحه و روضه‌خوانی و برخی هر دو. همه با صلح در چارچوب خانواده زندگی می‌کنند و در گردهمایی‌های خانوادگی شرکت دارند.

شاید حدود سه دهه باشد که دیگر نشنیده‌ایم اعضای فامیل بر سر باورها و سبک زندگی خود به جان هم افتاده باشند. حتی بسیجی‌ که در خیابان به توهین به “بدحجاب‌ها” اقدام می‌کند یا قاضی و دادستانی که علیه زن محجبه حکمی را صادر یا اجرا می‌کند اگر زن برادر یا خاله‌ی همسرش در خانه کاملا بی‌حجاب باشد، زبان در کام می‌کشد و واقعیت آنها را قبول می‌کند. آنها به تدریج یاد گرفته‌اند که محدوده‌ی “شغل” و روابط خانوادگی را از هم تفکیک کنند. آنها ممکن است در مجالسی که مشروب نوشیده می‌شود حضور پیدا نکنند اما فهمیده‌اند که همه‌ی انسان‌های متفاوت با خود را نمی‌توان حذف کرد. هم‌چنین با غلبه پیدا کردن فرهنگ غیر رسمی بر فرهنگ رسمی نمی‌خواهند با تحریم فضاهایی که مطابق میل‌شان نیست خود را منزوی کنند.

بنابراین مسأله‌ی اختیاری بودن حجاب در سطح روابط درونی خانواده‌های بزرگ‌تر حل شده است. اما در دو سطح، حجاب اجباری اعمال می‌شود: توسط پدر/برادر بر دختر/خواهر و توسط شوهر بر همسر در خانواده‌های هسته‌ای مذهبی و سنتی، و توسط حکومت بر همه‌ی شهروندان. البته در دهه‌های شصت که مذهبی بودن در برخی اقشار احترام داشت برخی زنان بی‌اعتقاد به حجاب، برای احترام گذاردن به افراد مکتبی در چاوی چشمان آنها حجاب می‌داشتند اما در یک دهه‌ی اخیر این پدیده در حال زوال بوده است.

چه می‌توان کرد تا این دو نوع حجاب اجباری را از میان برداشت؟

استقلال اقتصادی زنان

اعمال حجاب اجباری توسط پدر/برادر و شوهر بر دختر/خواهر و همسر به دو عامل باز می‌گردد: ۱) وابستگی اقتصادی دختر/خواهر یا همسر (تنها ۱۵ درصد زنان ایرانی در بیرون از خانه شغل دارند) و ۲) عدم برابری زن و مرد در برابر قانون. این که مرد یا پدر خانواده احساس می‌کند که حق دارد دختر یا خواهر یا همسرش را به پوشیدن لباس خاصی وادار کند یا با آمدن “نامحرم” به اتاقی دیگر بفرستد ناشی از احساس وابستگی او به خود و احساس اطمینان از بودن قانون در سمت او در شرایط نافرمانی است. بنابراین برای حذف حجاب اجباری در خانواده‌ی هسته‌ای باید زنان به قدرت مالی مساوی، اشتغال مساوی و برابری در برابر قانون دست یابند. شوهر یا پدر نباید احساس کند که اگر در یک تنازع کار به دستگاه‌های اعمال قانون انجامید تبعیضی علیه زنان وجود دارد و قاضی و دادستان و مامور پلیس به نفع او رای می‌دهند.

زنان و دخترانی که از حجاب اجباری اعمال‌شده توسط اعضای خانواده‌ی خود ناراضی هستند هر چه زودتر باید استقلال مالی پیدا کنند.

رفع تبعیض

حتی اگر دولت مابعد جمهوری اسلامی حجاب اجباری را رسما لغو کند قوانین موجود که یک شبه تغییر نمی‌کنند، علیه زنان تبعیضاتی را اعمال می‌کنند که راه را برای تحمیل خواست‌های مردان (از جمله پوشاندن زنان با گونی یا محبوس کردن آنها در خانه به دلیل حسادت و غیرت) باز می‌گذارد. مردانی که از سر عدم احساس امنیت در خانواده حقوق زنان را نقض می‌کنند با لغو حجاب اجباری توسط دولت عقب نخواهند نشست.

حجاب اجباری در جامعه‌ای شکل گرفته که مردان از قدرتی فراتر از زنان برخوردار بوده‌اند و برداشته شدن این امر مستلزم لغو همه‌ی تبعیض‌های قانونی (در حیطه‌های طلاق، حضانت، ازدواج،  و واقعی (مثل عدم پرداخت مساوی برای شغل یکسان) علیه زنان است. غیر از برداشته شدن این تبعیض‌ها در یک دوره باید تبعیض مثبت به نفع زنان اعمال شود (مثل اختصاص دادن نیمی از صندلی‌های پارلمان یا نیمی از کرسی‌های قضاوت به زنان در شرایطی که زنی واجد شرایط برای پر کردن آنها وجود داشته باشد).

اختلاط جنسیتی

آنچه هم‌زیستی بی‌حجاب و باحجاب و نزدیکانشان در چارچوب خانواده را امکان‌پذیر کرد، برداشته شدن ساختار اندرونی-بیرونی در معماری انضمامی و ساختار ذهنی اعضای خانواده بود. به همین دلیل است که حکومت برای بسط حجاب به دنبال بازگردادن سنت ماقبل قرن بیستمی اندرونی-بیرونی به درون خانه‌های ایرانی بوده است.

اما بیرون از خانواده، مهم‌ترین سیاست حکومت برای اعمال حجاب اجباری جدایی جنسیتی بوده است. جدایی جنسیتی زن و مرد را در برابر هم “غیر عادی” می‌سازد (با غلبه دادن تصور محرم و نامحرم: این که به آدم‌ها باید از دریچه‌ی تنگ محرم و نامحرم نگاه کرد) و تن انسان‌ها را به تابو تبدیل می‌کند. بنابراین برای حذف حجاب اجباری در عرصه‌ی عمومی مهم‌ترین گام، برداشتن تمام دیوارها و پرده‌ها میان زنان و مردان است. مدارس و دانشگاه‌ها و ادارات و دیگر مراکز تفریحی و کاری باید مختلط باشند و غیر از دستشویی، مکان دیگری در فضاهای عمومی نباید تک‌جنسیتی باشد.

مردان را باید از فضاهای اختصاصی‌شان (دفاتر مقامات سیاسی یا قضات) محروم کرد و زنان باید حضوری مساوی با مردان در همه‌ی عرصه‌ها داشته باشند. اگر چنین شرایطی به وجود بیاید آن گاه زن و مرد در برابر هم، موجوداتی عادی جلوه خواهند کرد که می‌توانند افکار و اجزای بدن‌شان را (تا هر حدی که بخواهند) به نمایش بگذارند. وقتی مردان و زنان بتوانند جنس مقابل را در لطیفه‌ها یا غیبت‌های (غیر جنسی/غیر نژادی/غیر قومی) خود شریک سازند آنگاه فاصله‌ها از میان آنها برداشته می‌شود و بیش از جنسیت، انسانیت یکدیگر را تجربه خواهند کرد.

ر فع حجاب از فضاهای محجبه

جدایی جنسیتی معطوف بوده است به محجبه کردن بخشی از فضاهای عمومی. فضای عمومی‌ که تا ده‌ها متر دیوار دارد و از بیرون نمی‌توان آن را مشاهده کرد (مدارس و استخرهای زنانه) در واقع فضایی محجبه است. بخشی از ساحل دریا که با پارچه یا هر چیز دیگر جداسازی شده در واقعی ساحلی محجبه است. بنابراین برای رفع حجاب اجباری باید نخست فضاهای عمومی را از محجبه بودن نجات داد. اکنون بخشی از پارک‌ها، استادیوم‌ها، اتوبوس‌ها و واگن‌های مترو و دانشگاه‌ها، همه‌ی مدارس دخترانه، بخشی از سواحل دریا و حتی رستوران‌ها محجبه‌اند.

کاری که در پی سرنگونی جمهوری اسلامی انجام خواهد شد برداشتن حجاب از سر این فضاها است اما سرنگونی جمهوری اسلامی تبعیض‌های قانونی، قدرت مالی فراتر مردان و مشکل اشتغال بسیار اندک زنان را فی نفسه حل نخواهد کرد. به همین دلیل مبارزه برای برابری جنسیتی ربطی به وجود یا عدم وجود جمهوری اسلامی ندارد گرچه سقوط نظام زن‌ستیز جمهوری اسلامی بسیاری از موانع را از پیش پای زنان و مردان برابری‌خواه برخواهد داشت.

تا زمان سرنگونی تبعیض و تمامیت‌خواهی، افراد برای مقابله با فضاهای محجبه می‌توانند حتی‌المقدور از رفتن به آنها خودداری کنند. مخالفان تبعیض علیه زنان باید ورود به دانشگاه مختلط به دانشگاه تک جنسیتی را ترجیح دهند، سواحل جداسازی شده را به طور کلی تحریم کنند، حتی‌المقدور از سوار شدن به وسایل نقلیه‌ی عمومی محجبه خودداری کنند (در این زمینه البته حکومت محدودیت‌هایش را بر طبقات فقیر بیشتر تحمیل می‌کند چون آنها مجبورند از وسایط نقلیه‌ی عمومی استفاده کنند)، یا استخرهای جداسازی شده را مگر در شرایط درمانی تحریم کنند.

انکار حجاب اختیاری باورمندان در شرایط اعمال حجاب اجباری توسط حکومت

روسری، مقنعه، برقع، مانتو، روبنده یا چادر چه توصیه شده از سوی اعضای خانواده و جه دولت در این موقعیت‌ها نماد اعمال زور است چون دختر یا زن بر اساس انتخاب خود چنین لباسی را بر نگزیده است. تنها در یک جامعه‌ی آزاد با شرایط مساوی برای زنان و مردان است که می‌توان اختیاری بودن این نوع لباس‌ها را باور کرد. بدون این شرایط زنان و دخترانی که حجاب دارند نمی‌توانند اختیاری بودن آن را به دیگران بفروشند. اتفاقا برای آن‌که ما اختیاری بودن حجاب آنها را باور کنیم باید با حجاب اجباری مخالفت کنند. شرایط و فضای اجتماعی را باید بدان سو برد که باورمندان خود از حجاب اجباری شرمنده شوند چون شرایطی سخره‌آمیز و تحقیرکننده برای انتخاب آنها فراهم می‌آورد.

تحریم اِعمال‌کنندگان حجاب اجباری

از سوی دیگر تا زمان سرنگونی جمهوری اسلامی زنانی که با تبعیضات جمهوری اسلامی مخالف‌اند باید همه‌ی نهادهای دینی را تحریم کنند تا روحانیت فقدان آنها را کاملا احساس کند. و روحانیت شیعه مثل روحانیت همه‌ی ادیان، مخاطب و گوش مجانی می‌خواهد و اگر احساس کند با اعمال زور آنها را از دست می‌دهد تجدیدنظر خواهد کرد.

 

امام با حجاب با خشونت برخورد نمی‌کرد  

سایت جماران گفتگویی با نعیمه اشراقی، نوه بنیانگذار جمهوری اسلامی درباره حجاب منتشر کرده است. 

او در زمان فوت امام، ۲۴ سال سن داشته است و بعد از انقلاب هم، اوقات زیادی را در بیت امام گذرانده. 

نعیمه اشراقی در پاسخ به این سوال «در جریان پس از انقلاب اما اتفاقات بسیاری افتاد که اکنون ما در کشور شاهد حجاب اجباری هستیم. عده‌ای می‌گویند نظر امام در رابطه با اجبار پوشش برای خانم‌ها دچار تغییر شد؛ به این صورت که پیش از انقلاب بیشتر بر عفت عمومی تاکید می‌کردند و می‌فرمودند که حجاب «حق» زن مسلمان است، اما پس از انقلاب، محور تاکیدات بر حجاب شرعی آمد و بیشتر تکیه بر این شد که حجاب «تکلیف» زن مسلمان است.» چنین گفته است: «به نظر من، خیلی ظالمانه است که این را به امام نسبت بدهیم که نظرات ایشان قبل از انقلاب، یا در بحبوحه انقلاب و بعد از انقلاب، تغییر کرده است. امام زمانی که به رهبری انقلاب رسیدند با قبلش هیچ تفاوتی نکردند؛ نه رفتارشان، نه نظراتشان، نه زندگیشان و.... نمی‌توانیم بگوییم که امام، قبل از انقلاب خواستند با دل مردم راه بیایند و پس از انقلاب، حجاب را اجباری کردند. اجباری شدن حجاب در کشور ما، نتیجه تصویب قانونی است که در مجلس انجام شد. امام هر وقت نظری راجع به حجاب می‌دادند، نظر شرعی می‌دادند و تنها وجه شرعی حجاب مدنظر ایشان بود. در واقع، از زمانی که امام (س)، مبارزات خود را با رژیم پهلوی آغاز کردند، تنها چیزی که مدنظر ایشان بود، تکلیف شرعیشان بود. حتی زمانی هم که در رأس حکومت قرار گرفتند فقط تکلیف شرعیشان تغییر کرد و نظراتشان تغییر نکرد. منتها شرایط جامعه تغییر کرد.» 

بخشی‌هایی از این گفتگو را می‌خوانید؛ 

- نظر امام راجع به حجاب مسلم است. چون تقید امام به حفظ شعائر دینی بر هیچ کس پوشیده نیست. اما نظر ایشان در این مورد نسبت به مراجع تقلید دیگر، چندان سخت گیرانه نبود. به خاطر دارم که در پاریس، در خانه، من بلوز و دامنی تنم بود و روسری بر سر داشتم. از امام پرسیدم که آیا این حجاب، حجاب کاملی است. ایشان هم فرمودند بله. البته تذکر دادند که حجاب برای محیطی هم که استفاده می‌شود، مهم است. در پاریس این حجاب اشکالی ندارد، اما شاید این حجاب برای شهری مانند قم حجاب کاملی نباشد. محیطی که در آن حضور دارید بر این مسئله که تا چه اندازه خودتان را پوشش دهید، تفاوت ایجاد می‌کند. 

- امام اصولا با اجبار و تحکم و خشونت بسیار مخالف بودند. حتی در خصوص مسائلی مثل نماز. به خاطر دارم که زمانی مادربزرگم مسافرت رفته بودند و قرار بر این شد که من شب‌ها در اتاق امام بخوابم. من هر شب به امام می‌گفتم که صبح من را برای نماز بیدار کنند. هر شب که می‌گفتم، ایشان صبح من را برای نماز بیدار می‌کردند. یک شب فراموش کردم به امام بگویم و صبح وقتی بیدار شدم، دیدم آفتاب زده است و امام من را بیدار نکرده‌اند. از ایشان سوال کردم و ایشان گفتند چون دیشب به من نگفتی، من بیدارت نکردم. اما بسیاری از آدم‌های دین دار این طور نیستند. امام نسبت به هیچ مسئله‌ای، از جمله حجاب، با خشونت بر خورد نمی‌کردند. البته شاید نیازی هم نبوده است. به هر حال خانواده امام همگی به حفظ حجاب مقید بودند و اتفاقی نمی‌افتاد که نیاز به خشونت باشد. 

- به هرحال، وقتی چیزی در کشوری قانون می‌شود، نباید از آن تخلف کرد و اگر کسی به آن ماده تصویب شده اعتراضی دارد، باید ساز و کار مشخصی را طی کند. راه اعتراض این نیست که بی‌قانونی صورت گیردوراه تغییر عبور از قانون نیست. اما این مسئله که حکومت بیاید و حجاب را اجباری کند، از نظر شرعی، برای من جای شک است. در اینکه حجاب مسئله‌ای فردی ست یا اجتماعی، بحث و نظر بسیار وجود دارد. ولی باید در نظر گرفت که برای رعایت نکردن حجاب، برعکس دزدی، روزه‌خواری و...، حدی در دین تعیین نشده است و به باور من، اجباری کردن حجاب وقتی معنا پیدا می‌کرد که دین، حدی برایش قائل شده باشد. در غیر این صورت، مانند نماز نخواندن که حدی ندارد، و ما نمی‌توانیم فرد تارک نماز را زندانی یا مجازات کنیم، اجباری کردن حجاب هم از نظر شرعی پشتوانه‌ای ندارد. گرچه در کشور ما قانون شده و تا جایی که این قانون پابرجاست رعایتش الزامی است. 

- به نظر من، بسیار بهتر بود که ما حجاب را اجباری نمی‌کردیم. به خاطر اینکه ما با اجباری کردن حجاب، می‌خواستیم حاشیه امنیت جامعه را بالا ببریم، اما دقیقا برعکسش عمل کردیم و امنیت را پایین آوردیم. وقتی ما در جامعه حجاب را اجباری کردیم، محدودیت و ممنوعیت ایجاد کردیم، روابط دختر و پسر را ممنوع کردیم، همه این مسائل از خیابان‌ها به درون خانه‌ها رفت. کسانی که به مسائل دینی اعتقادی ندارند، وقتی در خیابان به خواسته‌های خود نمی‌رسند، در خانه‌ها، از مواد مخدر، مشروب و... استفاده می‌کنند و روابط غیراخلاقی میان دختر و پسر شکل می‌گیرد. در نتیجه ما امنیت را برای نسل جوان پایین آوردیم. 
 

- مشکلات دختر جوانی که در تهران، از منزل خارج می‌شود و مسیری را طی می‌کند تا به مقصد برسد، خیلی بیشتر از مشکلات دختر جوانی در شهری مانند تورنتو است. در آنجا، ‌ یک دختر جوان با یک خانم مسن و یا یک آقا فرقی ندارد و هیچ‌کس به او تعرضی نمی‌کند و امنیت بالا است. منظورم از امنیت، معنای لغوی کلمه نیست. به نظر من ایران یکی از کشورهای خیلی امن است و تهران در مقایسه با شهرهای بزرگ دیگر بسیار شهر امنی است. منظور من، امنیت اجتماعی و حفظ حرمت و ارزش است. حرمت یک دختر در شهری مثل تهران بیشتر پایمال می‌شود تا در شهری که آزادی بیشتر است. به نظر من، با اجباری کردن و محدودیت گذاشتن ما به این وضعیت دچار شده‌ایم. 

- در حدود سال ۱۳۶۶، روزی به دانشگاه رفته بودم و رئیس انجمن اسلامی دانشگاه با من کار داشت. دیدیم یکی از پسران دانشجو، با چهره‌ای بسیار ناراحت از آنجا بیرون آمد. از رئیس انجمن پرسیدم علت ناراحتی آن آقا چه بود؟ او گفت که ما این آقا را، چندین بار با یک دختر جوان در خارج از دانشگاه دیدیم و به او تذکر دادیم اما فایده‌ای نکرد و اکنون او را اخراج کردیم. من گفتم که شاید این دختر، خواهر یا نامزد این آقا بوده و گفتند که ما تحقیق کردیم که این دختر نه نامزد این آقا بوده و نه خواهرش. من دیگر سوالی نکردم و به سمت خانه امام رفتم و امام سوال کردند که چه خبر؟ و من هم اتفاقی که در دانشگاه افتاده بود بیان کردم. ایشان خیلی ناراحت شدند و گفتند که همین الان برگرد و به آن فرد مسئول، از قول من بگو شما به هیچ عنوان حق تجسس در کار این دانشجو و اخراج او را ندارید. 

- ما نمی‌توانیم بگوییم که حجاب شرعی نیست، حجاب قطعاً شرعی است. به اعتقاد من، صرفا اجباری بودن حجاب است که شاید شرعی نباشد. البته حجاب به این شدتی که بعضی علما بر آن پافشاری می‌کنند، نیست و ما یک کم غلظت آن را زیاد کرده‌ایم. مثلاً حجاب زنان پیغمبر با حجاب زنان دیگر فرق می‌کرده، و برای بقیه سختگیرانه نبوده است و ما خودمان، حجاب را سخت کردیم. 

- در رابطه با اجباری بودن حجاب، در میان صحبت‌های امام، من تنها در یک جا مشاهده کردم که از امام سوال شده بود که در شمال، خانم‌ها با لباس شنا، به داخل شهر هم می‌روند؛ در این باره ما باید چکار‌کنیم؟ امام هم گفته بودند که خود مردم متدین مازندران اجازه نمی‌دهند که زنان لخت وارد شهرشان شوند. (جلد ۸ - صفحه ۳۳۹) اما هیچ جا به روشنی دیده نشده که ایشان می‌خواستند یا نمی‌خواستند که حجاب اجباری شود یا نه. من هم به یاد نمی‌آورم که امام برای اجباری شدن حجاب نظر خاصی داشته باشند. اما می‌دانم که با خشونت مخالف بودند. زمانی چند دانشجوی بسیجی نزد امام آمدند و از قاطعیت در مقابل بدحجابی از ایشان سوال کردند. امام در جواب فرمودند که منظور شما از قاطعیت چیست؟ اگر منظورتان برخورد فیزیکی ست، این اصلا درست نیست. باید با مدارا و محبت راجع به بدحجابی برخورد کرد و با خشونت نباید کاری کرد. 

- با اجباری شدن حجاب، اقلیتی از زنان جامعه که به حجاب اعتقاد ندارند و مجبورند حجاب بگذارند، خودشان را به چهره‌ای درست می‌کنند که بسیار بد‌تر از بی‌حجابی است. شاید بین آن‌ها، آدمهای شریف و نجیبی بسیاری هم باشد اما چهره‌شان این را نشان نمی‌دهد. به هرحال هر اجباری، یک اعتراضی را در پی دارد. حجاب هم یک اجبار است و اعتراضی که در پی دارد، این است که با چنین قیافه‌هایی بیرون می‌آیند و همه چیز با هم مخلوط می‌شود. در جامعه‌ای آزاد، دختری که مثلا می‌خواهد به دانشگاه برود با چهره‌ای ساده می‌رود و به مهمانی با چهره‌ای دیگر می‌رود، اما در اینجا دختران ما در همه جا، چه دانشگاه، چه مهمانی، به یک شکل می‌روند. 

- چادر سر می‌کنم. من نسبت به حجاب نگاه مثبتی دارم و شخصا حجاب را دوست دارم. اما حقیقتا به چادر علاقه ندارم، چون هم سختی برایم ایجاد می‌کند و هم وقتی سر تا پای یک خانم سیاه است، چندان دید قشنگی در نگاه آدم ایجاد نمی‌کند. همچنین راحتی چادر خیلی کم است و فرد گاهی با چادر برای خودش خطر ایجاد می‌کند. اما چادر در خانواده ما مرسوم است و من به عنوان نوه امام، اگر این کار را نکنم، کاری متمایز انجام داده‌ام و کار متمایز انجام دادن را دوست ندارم. همچنین چادر در خانواده‌های ما، مسئله‌ای سمبلیک است و من دوست ندارم از آن تخلف کنم. به نظر من، وقتی فرد وابسته به مرد بزرگی چون امام است، که از شرقی‌ترین نقطه عالم، تا غربی‌ترین نقطه، او را می‌شناسند، و شریف‌ترین انسانی ست که بسیاری در عمر خود دیده‌اند، تعهدی ایجاد می‌شود و این تعهد برای من، عمل کردن به چیزهایی است که حتی ممکن است خلاف میل من باشد.