گستره عفاف به گستردگي زندگي
گرايش به زيبايي از قبيل: زيبا پوشيدن، زيبا سخن گفتن، خود را آراستن، معطر كردن و تمايلات جنسي، همه و همه اموري است كه از فطرت انسان بر مي خيزد.
آنچه مهم است، نگهداشتن حريم و خارج نشدن از حد اعتدال در اين موارد مي باشد؛ نه سركوب كردن خواهشها و تمايلات فطري و دروني و نه تندروي و افراط در آنها، اساساً معناي عفت همين است. يعني شخصي عفيف و پاكدامن است كه بتواند شهوات و غرايز خود را تحت كنترل در آورد، به طوري كه از حد اعتدال خارج نگردد.
پافشاري بر منزلت عفاف در دين اسلام تا جايي است كه امام المتقين، امير مؤمنان حضرت علي ابن ابيطالب(ع)، مقام و جايگاه عفيف را با مقام شهيد در راه خدا مقايسه مي كند. «ما المجاهد الشهيد في سبيل الله باعظم اجراً ممن قدر فعف لكاد العفيف ان يكون ملكاً من الملئكة. پاداش مجاهد شهيد در راه خدا، بزرگتر از پاداش عفيف پاكدامني نيست كه قدرت گناه دارد و آلوده نمي گردد. همانا عفيف پاكدامن فرشته اي از فرشته هاست». [3]
اما با كمال تأسف، همزمان با گام نهادن بشر به سكوي آسمان و حكمفرمايي فن آوري بر مغز و ارادة بشر، فرشتة عفت و اخلاق نيز از بسياري جوامع رخت بربست. زن كه مظهر عفاف، حيا و عشق ورزي به قداست و پاكي مام بشريت محسوب مي شد و تداعي صفات فرشتگان در روي زمين و كانون گرم خانواده مي نمود؛ به عنوان ابزاري بي مقدار در كوي و برزن چون كالايي در دست طماعان و گردانندگان بازار هوي و هوس در آمد و در معرض هجوم همه جانبة جريانهاي سوء سياسي و تبليغاتي و سراشيبي سقوط قرار گرفت و كرامت ذاتي اش زير غباري از غفلت و فراموشي مدفون شد.
از آن پس، اساس ازدواجها درهم ريخت و همه به دور آتش شهوت رقصيدند و نظام هاي دقيقي كه در طول قرنها زندگي آدميان براي اداره و بقاي خانواده وضع شده بود و نيز روحاني ترين روابط انساني ميان زن و مرد، يكباره فرو ريخت و از ارزش و اعتبار زن، در نظر مرداني كه براي وصول به كعبة وجود زن، حريمي ملكوتي ساخته بودند، كاسته شد تا آنجا كه آنچه از بدي، گناه، عصيان، خيانت، كم ارادتي و تجاوز به زن و مقام شامخ او بود، در حق او روا داشتند.
شكي نيست كه حفظ سلطة اقتصادي، سياسي و نظامي كشورهاي سرمايه داري استعمارگري بر ساير كشورها و مناطق عقب نگاه داشته شدة استعمار زده، بدون سلطة فرهنگي و تنيده بر افكار و عقايد و فرهنگ مردم اين مناطق، ممكن نبوده و نخواهد بود؛ كه استعمار براي رسيدن به اين هدف شوم از كتب درسي مدارس گرفته تا مقالات علمي، برنامه هاي سينمايي، راديويي، تلويزيوني، ويدئويي، ماهواره و غيره به صورت گوناگون بهره برداري مي كند و همواره در صدد است كه مردم،بويژه روشنفكران جوان، بخصوص امت اسلامي را از تاريخ جامعة خود جدا سازد و طرز تفكر استعماري را رواج دهدو هرچه افزونتر، از خود بيگانگي و بيگانه پرستي را توسعه بخشد.
آنچه مي تواند جامعه اي را از اين تفكرات شوم و اضمحلال و سقوط به ورطة نابودي مصون داشته و حفظ كند، ترويج فرهنگ دقيق عفاف و تبيين ابعاد مختلف آن در جامعه است. اين نوشتار به همين منظور انتخاب و تنظيم يافته است.
مفهوم و تعريف عفاف
در تعاليم اسلامي، مفهوم واژة عفت، بر كنترل شهوات و جلوگيري آن در خروج از مرز اعتدال دلالت مي كند.
اين واژه از ريشة «عف» به معني «خودداري از آنچه حلال نيست و خودداري از سخن يا عمل ناپسند»[4] گرفته شده است. كاربردهاي گوناگون از اين ريشه، همگي همين معنا را در بردارد.
عفاف و تعفف يعني: خودداري نفس از محرمات و تقاضا داشتن از مردم است.[5]
«راغب اصفهاني» مي نويسد: عفت، حصول حالتي براي نفس است كه در سايه آن غلبة شهوت نيست و يا آن حالت مانع غلبة شهوت است.[6]
العفة : ترك الشهوات من كل شيءٍ و غلب في حفظ الفرج مما لايحل.[7]
در قرآن كريم نيز همين معنا، يعني «حالت نفساني كه از غلبة شهوت باز دارد» آمده است. به بيان قرآن كريم عفيف به شخصي اطلاق مي شود كه خود نگهدار و با مناعت باشد.[8]
اين تعبير در افراد و موارد مختلف، شرايط خاص خود را دارد. به عنوان مثال عفت در فقر عبارتست از: قناعت ورزي و حفظ نفس از تمايلات شهواني تا گناهي از وي صادر نشود.
«للفقراء الذين احصروا في سبيل الله لايستطيعون ضرباً في الارض يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف تعرفهم بسيمهم لايسئلون الناس الحافاً».[9](اين صدقات) براي بينواياني است كه خود را در طاعت حق محصور كرده اند و در طلب قوت، ناتوانند و آنچنان در پردة عفاف اند كه هر كسي حال ايشان نداند، پندارد كه از توانگرانند. آنان را از سيمايشان مي شناسي، كه به اصرار از كسي چيزي نخواهند.
عفت در غني عبارتست از: نگهداري و حفظ نفس از شهواتي كه بواسطه وسعت مال و بودن امكانات مالي براي توانگر وجود دارد. «و من كان غنياً فليستعفف».[10]
عفت در افرادي كه توانايي بر انجام نكاح ندارند، خودداري نفس از شهوات و حفظ پاكدامني از آلودگي به گناه از طريق: روزه گرفتن، انجام عبادات، همواره به ياد خدا بودن و ذكر او را در دل داشتن و فكر را در جلب رضايت پروردگار صرف كردن. «و ليستعفف الذين لايجدون نكاحاً حتي يغنيهم الله من فضله».[11]آنان كه استطاعت زناشويي ندارند، بايد پاكدامني پيشه كنند، تا خداوند از كرم خويش توانگرشان سازد.
«عفت در زنان سالخورده به نگهداري حفظ خويشتن است از آنچه نفس بدان ميل مي كند، از قبيل: ظاهر كردن زينت و خودآرايي».[12]«و القواعد من النساء التي لايرجون نكاحاً فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينة و ان يستعففن خيرلهن».[13] زنان سالمند كه ديگر اميد شوهر كردنشان نيست، بي آنكه زينت هاي خود را آشكار كنند، اگر چادر خويش بنهند، مرتكب گناهي نشده اند ولي خودداري كردن براي ايشان بهتر است.
ـ در علم اخلاق عفت مقابل قوة شهويه است. چنانچه «هر گاه حركت نفس بهيمي يعني قواي شهوي معتدل گرديد و از حد خود تجاوز ننمود و مطيع عقل شد و غرق در شهوات نگرديد و در مخالفت با دستورات قوه عاقله ننمود و در آنچه راجع به قواي شهواني است از زير پرچم سلطنت عقل خارج نشد، آن وقت متصف مي گردد به صفت حميدة عفت، يعني چنين كسي را عفيف گويند».[14]
ملا احمد نراقي صاحب كتاب معراج السعادة در تعريف عفت آورده است: «عفت عبارتست از مطيع و منقاد شدن قوة شهويه از براي قوة عاقله، تا آنچه امر فرمايد در خصوص اكل، شرب، نكاح و جماع متابعت كند و از آنچه نهي فرمايد: اجتناب نمايد».[15]
عفاف، ريشه در فطرت
آدمي، حقيقت واحدي است كه حياتش از دو بعد مادي و معنوي تشكيل يافته است كه هر كدام از اين دوبعد، قابليت رشد و تكامل دارند. تكامل و يا نقص هر يك نيز بر ديگري اثر مستقيم مي گذارد. هر چند اين دو بعد از يكديگر جدا هستند، اما اثر كمال و نقص آنها بر يكديگر قابل تفكيك نيست.
آنچه فراتر از اين دو بعد (مادي و معنوي) بر حيات انساني مؤثر است، نوع نگرش هر فرد نسبت به خود و جهان پيرامونش مي باشد. اين نگرش ها و دگرگوني بر قبض و بسط دامنة حيات مادي و معنوي انسان اثر مي گذارد. از اين روست كه زندگي انسانها و اهداف آنها در گذشته و حال با يكديگر تفاوت چشمگيري دارد.
با اين وجود، نبايد چنين تلقي كرد كه با تغيير و دگرگوني نگرشها همه چيز متحول مي شود و هيچ نقطة اشتراكي باقي نمي ماند. بلكه مي توان موارد اشتراك زيادي را نام برد كه در همة دوره ها ثابت و ارزشمند بوده است. حس عدالت خواهي، نوع دوستي، ظلم ستيزي، صداقت خواهي، تجليل از مصلحان اجتماعي و . . . . اينها همه نشان دهندة اين مطلب است كه يكسري از باورهاي كلي و واحد در ميان انسانها و در همة ادوار حاكم مي باشد؛ گرچه مصاديق و نمونه هاي آنها متفاوت است. از اين باورها در اديان الهي با عنوان فطرت ياد مي شود.
فطرت، امري است كه خداي متعال آن را در وجود هر فرد قرار داده و انسان بدون اكتساب، به آن ميل و رغبت دارد. عفاف نيز يكي از اين باورهاست. روح عفت و پرواپيشگي از بدو خلقت آدمي تاكنون بر انسان حاكم بوده است. البته ممكن است شكل، اندازه و كيفيت بروز آن در دوره هاي مختلف متفاوت باشد، اما اين خصلت هميشه بروز و ظهور داشته است. قرآن كريم در داستان آفرينش آدم و حوا ازاين خصلت فطري چنين ياد مي كند: «فدلهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوءتمها و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة»[16] (شيطان) آن دو را فريفت و به پستي افكند. چون از آن درخت خوردند، شرمگاههايشان آشكار شد و به پوشيدن خويش از برگهاي بهشت پرداختند.
در اديان الهي نيز توصيه به عفاف و حيا شده است.
در رسالة پولس در عهد جديد مي خوانيم: «زنان، خويشتن را به لباس مزين به حيا و پرهيزكاري بيارايند، نه به زلفها و طلا و مرواريد و رخت گرانبها».[17]
برخي بر اساس مجسمه هاي برجا مانده، كتيبه و نقش برجسته هاي تاريخي چنين استنتاج كرده اند كه سرما و گرما، علت اصلي اختيار پوشاك نبوده، بلكه علت آن حيا و پوشاندن شرمگاه بوده است[18]و
زنان ايراني در دوره هاي مختلف از مادها، هخامنشيان، اشكانيان و ساسانيان نيز داراي پوشش بوده اند.[19]
«فريدوجدي» در اين باره مي نويسد: حجاب زنان قدمتي طولاني دارد، آنگاه به نقل از دائرةالمعارف لاروس چنين ادامه مي دهد، زنان يوناني در دوره هاي گذشته صورتها و اندامشان را تا روي پا مي پوشاندند. سخن در مورد حجاب، در لابلاي كلمات قديمي ترين مؤلفين يوناني نيز به چشم مي خورد، حتي «بنيلوب» همسر پادشاه «عوليس» نيز با حجاب بوده است و زنان شهر «تيب» نيز داراي حجاب خاصي بودند بدين صورت كه حتي صورتشان را نيز با پارچه مي پوشاندند. اين پارچه داراي دو سوراخ بود كه مقابل دو چشمان قرار مي گرفت تا بتوانند به خوبي ببينند. در «اسبرطاء» از موقع ازدواج حجاب را رعايت مي كردند. نقشهائيكه بر جاي مانده حكايت مي كند كه زنان سر را پوشانده ولي صورتهايشان باز بوده است و هنگامي كه به بازار مي رفتند، صورت هايشان را نيز مي پوشانده اند. حجاب در زنان سيبري و ساكنان آسياي صغير وجود داشته و زنان روماني از حجاب شديدتري برخوردار بوده اند.[20]
همةاين موارد نشان مي دهد كه حيا و عفت، خصلتي انساني است و آدميان به حكم نهاد و آفرينش خويش بدان رغبت دارند. هنوز قوانين جهاني بر لزوم جلوگيري از كارهاي خلاف عفت تأكيد دارند، اگر چه رعايت آن در همه جا يكسان نيست و ميزان به فعليت رسيدن آن در افراد مختلف است.
شكل گيري عفاف در سايه وراثت و تربيت
دو عامل وراثت و تربيت، نقش مهم و مؤثري در پرورش سجاياي اخلاقي، پاكدامني، سعادت و خوشبختي انسان دارند. با شناخت دقيق وتوجه كافي به دو موضوع وراثت و تربيت و بكارگيري دستورات صحيح و مناسب در اين زمينه مي توان صاحب نسلي پاك، سالم و سعادتمند بود.
«وراثت عبارت است از نيروي طبيعي در موجود زنده كه به وسيلة آن، صفات از اصل به نسل منتقل مي شود، خواه اين صفات مخصوص اين نسل باشد،خواه مشترك ميان تمام افراد اين نوع يا بخشي از آنها باشد».[21]
به تعبير ديگر: «انتقال صفات و خصوصيات جسماني، رواني و حالات و ويژگيهاي اخلاقي و رفتاري از پدر و مادر و يا اجداد به نسلهاي بعدي».[22]
اين خصوصيات و ويژگيها در جهت مثبت يا منفي در افراد تأثير مي گذارند، «سلامت يا بيماري والدين، اختلالات رواني و عاطفي، عفت و يا آلودگي، سطح درك و فرهنگ، ايمان و اعتقاد، خوي و اخلاق والدين، همه و همه در زندگي انسان مؤثرند.
علم روانشناسي ژنتيك ثابت كرده است كه حتي حال و هواي زن و شوهر در حين انتقال نطفه در فرزندان اثر مي گذارد، اضطراب و تشويش، امنيت خاطر، حتي احساس گناه و فريب، در سرنوشت كودك مؤثر است».[23]
اميرمؤمنان حضرت علي(ع) در بيان اين امر مهم مي فرمايند: «اذا كرم اصل الرجل كرم مغيبه و محضره»[24] وقتي اصل و ريشة انسان، خوب و شريف باشد، نهان و آشكارش خوب و شريف است و در جاي ديگر مي فرمايند: «حسن الاخلاق برهان كرم الأعراق»[25] نيكويي اخلاق، دليل پاكي و فضيلت ريشه خانوادگي است. چنانكه از پيامبر اكرم(ص) روايت شده است كه فرمود: «الشقي شقي في بطن امه و السعيد سعيد في بطن امه»[26] بر اين اساس مراقبت ها و خودسازي جسمي و روحي پدر و مادر، تقوي، عفاف و پيراستن خود از محرمات و معاصي نقش بسيار مؤثر و مهمي در سعادت فرزند دارد.
مرحوم شيخ مرتضي انصاري (ره) پيشرفت هاي علمي و معنوي خود را نتيجه زحمات و رعايتهاي مادرشان مي دانند و دانشمنداني همچون آيت الله مطهري و بهشتي كه نقش مهمي در تبيين فرهنگ اسلام داشتند از مادراني پاكدامن، شجاع، مؤمن و عفيف برخوردار بودند[27]و به همين خاطر است كه در حديث نبوي(ص) اينگونه آمده است «طوبي لمن كانت امه عفيفة».[28]
محيط تربيتي كودك، يعني محيطي كه شخص در آن متولد مي شود و در آنجا رشد مي يابد نيز، در سعادت و شقاوت او بسيار مؤثر است. پدران و مادراني كه محيط مساعدي براي تربيت صحيح فرزندانشان به وجود مي آورند و در معاشرت با آنان گفتاري پاك و رفتاري پسنديده دارند و قدم به قدم، برنامه هاي تربيتي و فضائل اخلاقي را در پرورش فرزندان خود، مد نظر قرار مي دهند، مي توانند جواناني از هر جهت شايسته تربيت كنند و از اين طريق اوامر الهي را اجرا و وظيفه خود را نسبت به فرزند و جامعه انجام دهند.
بسياري از بدبختي هاي اجتماعي و آلودگي هاي اخلاقي و بي عفتي جوانان از محيط خانواده سرچشمه گرفته و معلول تربيت هاي نادرست و يا عدم نظارت والدين بر فرزندان است.
«كل مولودٍ يولد علي الفطرة، فابواه يُهَوِّدانه و يُنصِّرانه و يُمجّسانه»[29] هر نوزادي بر فطرت الهي بدنيا مي آيد، پس پدر و مادر او را به دين يهود و نصراني و زرتشتي گرايش مي دهند. بنابراين وراثت و تربيت خانوادگي، اساس شخصيت فرد را تشكيل مي دهد و مي تواند او را به انساني عفيف با اخلاق و موفق، يا انساني فاسد، منحرف و مضر تبديل كند.
دامنه عفاف
بررسي ابعاد مختلف عفاف و گسترة آن در شئونات فردي و اجتماعي دامنة وسيعي دارد كه با استفاده از قرآن وسنت به چند مورد آن اشاره مي كنيم:
1 – عفت در فكر
گرانبها ترين سرمايه اي كه خداوند به نوع بشر ارزاني داشته، گوهر فروزان عقل است. همة اعمال، احساسات، رفتار و حتي توانائيهايمان بر اساس انديشه و فكر حالت مي گيرد. هر عمل و رفتاري چه خوب و چه بد، چه اينكه نتيجة آن خير يا شر باشد، از فكر و انديشه سرچشمه مي گيرد. به عبارت ساده تر، آنگونه كه مي انديشيم، عمل مي كنيم.
هرچه تفكر انسان متعالي تر و با فطرت كمال جوي او(كه خالي از هرگونه زشتي و پليدي است) بيشتر منطبق باشد سريعتر راه تكامل را مي پيمايد. چنانچه، مولاي متقيان، حضرت علي (ع)مي فرمايند: «من عقل عف»[30] هر آنكس كه عقل دارد عفت مي ورزد و در جاي ديگر مي فرمايد: «عقل انسان، به ميزان عفت و قناعتش سنجيده مي شود». [31]
از اين رو، عقل يكي از عوامل مؤثر در تعديل خواهشهاي نفساني و رام كردن غرائز بشري است. عقل بر اساس محاسبة صحيح، آزادي انسان را محدود مي كند و در مسير زندگي، راه را از بيراهه و روا را از ناروا تمييز مي دهد. عقل مي تواند شهوات و تمايلات بشر را اندازه گيري كند و موجبات تعديل خواهشها را فراهم آورد و همچنين قادر است غرايز آدمي را به خير و صلاح هدايت كند و از تندروي و طغيان باز دارد و خلاصه عقل، راهنمايي است كه پيروي از آن ماية فلاح و رستگاري بشر است. حضرت علي(ع) در اين باره مي فرمايند: «فكرك يهديك الي الرشاد» افكار عاقلانه ات تو را به راه صواب و هدايت واقعي راهنمايي مي كند.[32]
انساني با شرف است كه افكار او شريف و بالعكس انساني آلوده و گنهكار است كه انديشه و فكر او آلوده باشد. جان كلام اين است: براي رسيدن به زندگي حقيقي و سعادتمندانه محتاج انديشه و فكري عفيف، صادق و قابل اعتماد هستيم.
2) عفت در نگاه
ارزش و اهميت اين موضوع از اين بابت است كه چشم، دروازة دل است. آنچه از اين دريچه وارد وجود شخص مي شود، گاهي او را به سر منزل سعادت و گاه به ورطة سقوط و ذلت مي كشاند. دل، آنچه را كه از طريق چشم مي بيند و حس مي كند، مورد تحليل قرار داده و زمينه را براي انفعال در برابر شرايط موجود و در پي آن حركت براي كسب و تصرف آن شرايط و اقناع آن فراهم مي نمايد. و اين سخن درستي است كه «هر آنچه ديده بيند دل كند ياد» حال فرق نمي كند كه آن نگاه به صواب بوده و مجاز و يا ناصواب بوده و غير مجاز.
از آنجا كه خداوند، خالق انسان است و نسبت به تمام صفات و اخلاقيات او آگاهي كامل دارد، مصلحت، خير و صلاح او را بهتر از هر كسي مي داند، لذا به عفت در نگاه توصيه فرموده و انسان را از نگاه هاي آلوده برحذر مي دارد. «قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم. . . و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن»[33] بيان صريح اين آيات مبني بر حرمت نگاه كردن مرد و زن نامحرم به يكديگر است. «يغضوا» از مادة «غض» است و در تفاسير، معاني مختلفي براي آن آورده اند:
1) غضّ بصر: به معني چشم بستن، نگاه نكردن، روي هم نهادن پلك هاي چشم است.[34]
2) برخي آن را به معناي كم كردن نگاه، سستي در نگاه، خيره نشدن به يك چيز، مي دانند.[35]
شايان ذكر است كه، در اين آيه، متعلق فعل آورده نشده است، يعني خداوند نمي گويد از چه چيز چشمان خود را فرو گيريد، اما با توجه به سياق آيات، مخصوصاً آيه(31، نور) كه سخن از مسئله حجاب به ميان آورده، به خوبي روشن مي شود كه منظور، نگاه نكردن به زنان نامحرم است.
حدود و مشخصات نگاه در آن آيه دقيقاً مشخص نيست، بر اين اساس برخي عقيده دارند چون نگاه به نحو مطلق ممنوع شده و قيد و شرطي ندارد، هر نوع نگاهي را شامل مي شود. برخي ديگر مي گويند: با توجه به قرينه (من) كه ظاهراً در اينجا به معني تبعيض است و هم به قرينه «الا ما ظهر منها» كه عدم وجوب ستر وجه و كفين را مي رساند، نگاه كردن به نحو مطلق، ممنوع نيست و موارد استثنايي دارد. اين استثنائات عبارتند از:
1) نگاه كردن به دختر يا زني كه شخص، قصد دارد با او ازدواج كند، مشروط بر اينكه:
الف- قصد تلذذ نداشته باشد؛
ب – احتمال توافق ازدواج برود؛
ج – تزويج با آن زن، بلامانع باشد، مثلاً در عدة كسي نباشد؛
د – نگاه، به منظور شناخت كاملتر باشد نه اينكه چيزي بر اطلاعات او نيفزايد؛
و- به آن مقدار نگاه كه هدف او را در شناخت تأمين مي كند، اكتفا نمايد؛
هـ – مرد نمي تواند به منظور همسريابي، به اين و آن نگاه كند.
2) نگاه به زنان اهل كتاب، اقليت هاي مذهبي و زنان كفار جايز است، مشروط بر اينكه:
الف- قصد لذت و شهوت، در كار نباشد؛
ب - ترس افتادن به گناه و حرام وجود نداشته باشد؛
ج – تنها به مواضعي نگاه جايز است كه عادت آن زنان، به آشكار ساختن آن است.
3) طبيب يا پرستار، در معالجه بيماران، مي تواند به قدر ضرورت به نامحرم نظر كند، يا بدن او را لمس نمايد. مشروط بر اينكه:
الف ـ طبابت، منحصر به مرد باشد؛
ب – نظر يا لمس براي تشخيص بيماري ضروري باشد؛
ج – در موارد جواز به مقدار ضرورت اكتفا شود.
4) در موارد نجات از غرق شدن يا سوختن و سوانح ديگر نيز، حكم چنين است.
5) نگاه به كودكان نابالغ، در حد معمول اگر از روي هوا و هوس نباشد، جايز است. [36]
دومين دستور در اين آيات، حفظ فروج است « . . . . و يحفظوا فروجهم . . . .» «. . . . و يحفظن فروجهن . . . .» و مراد پوشاندن آن از نظر نامحرمان است نه حفظ آن از زنا و لواط.
همچنين امام صادق(ع) با الهام از كلام خداوند مي فرمايند: «كل آية في القرآن فيها ذكر الفروج نهي من الزنا الا هذه الاية فانها من النظر» هر آيه اي كه در قرآن از حفظ فروج سخن مي گويد، منظور حفظ كردن از زناست، جز اين آيه كه مراد، حفظ كردن از نگاه ديگران است. عبارت «ذلك ازكي لهم» در اين آيه، اشاره دارد كه توصيه به عفاف و لزوم پرهيز از چشم چراني و يا خودنمايي زن، به منظور پاكسازي جان و روان انسانها و تطهير آنان از پليدي، آلودگي، نابساماني هاي اخلاقي، خانوادگي و اجتماعي است و اين امري است كه با سعادت مرد و زن و نسل انساني مرتبط است.
آري نگاه، جرقه اي است كه غريزه را شعله ور مي سازد. «النظرة بعد النظره تزرع في القلب شهوة و كفي بها لصاحبها فتنة»[37] نگاه پس از نگاه، همچون تيري از تيرهاي زهرآگين شيطان است كه چه بسا مدت آن كوتاه ولي مورث حسرت و افسوسي دراز و طولاني است. «و النظر سهم من سهام ابليس مسموم و كم من نظرة اورثت حسرة طويلة»[38]افراد چشم چران بيش از هر كس جان و روان خود را به تعب مي اندازند و پس آن دچار اضطراب، نگراني و به جوش آمدن هيجانات خود مي شوند و به دنبال آن طعمة هوس آلود، باعث رسوايي براي خود و ديگران مي گردند. از اين روست كه امامان ما به انذار و تبشير پيروان خود پرداخته و احاديثي در مدح و تشويق كساني كه در نگاه خود عفت داشته و عقاب سخت و دردناك افرادي كه خود را به ورطة چشم چراني و نگاه آلوده انداخته اند، بيان فرموده اند. امام صادق (ع) در اين باره تصريح مي فرمايند: وقتي انسان نگاهش به سيماي زني مي افتد چشمش را ببندد و به آسمان متوجه گردد خداي متعال بلافاصله يكي از حوريه هاي بهشتي را به عقد او در مي آورد.[39]و حضرت رسول اكرم(ص) مي فرمايند: هر مسلماني كه يكبار به زني بنگرد، آنگاه چشم از او باز دارد، خداي متعال او را با عبادتي انس دهد كه لذت آن را در قلب خويش احساس كند.[40] در جاي ديگر امام صادق (ع) مي فرمايد: هر كس چشم خود را از گناه پر كند، روز قيامت خدا چشم او را از آتش پر خواهد ساخت مگر توبه و بازگشت نمايد. [41]
3- عفت در معاشرت
واضح است كه فعاليتهاي اجتماعي زنان و حضور آنان در عرصه هاي مختلف، زمينة تعامل و ارتباط بين زن و مرد را بيشتر كرده است. در پرتو حضور اجتماعي، بسياري از استعدادها و قابليتها به فعليت مي رسد، تعليم و تعلم، توسعه، تكنولوژي و بالا رفتن فهم سياسي و آگاهي از زمان محقق مي شود و همچنين در سايه فعاليت اجتماعي، وظيفه امر به معروف و نهي از منكر عملي مي گردد. از اين رو يكي از انگيزه هاي دعوت به مشاركت اجتماعي زنان، بالا رفتن شخصيت علمي، معنوي و اجتماعي آنان است، كه بدون اين حضور، انجام اين مهم دست يافتني نيست و يا با دشواري و مشقت همراه است. از طرف ديگر اساس شريعت اسلام و سنت نبوي بر آسان گيري است. خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايند: «يريد الله بكم اليسر و لايريد بكم العسر»[42]اگر قرار باشد زنان در خانه بمانند و به امور خانه داري، بچه زايي، شيردادن و بزرگ كردن آنها بپردازند و مسائل و تكاليف خود را تنها از طريق مردان محرم جويا شده و به انجام برسانند؛ زندگي و حياتشان خالي از حرج و صعوبت نخواهد بود.
در زمان رسول خدا(ص) زنان پرسشهاي خود را از پيامبر(ص) مي پرسيدند و هيچ گاه رسول خدا آنها را منع نمي كرد. آنچه مسلم است و از قرآن و سيرة پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) دريافت مي شود، اين است كه زنان با رسول اكرم(ص) و امامان بزرگوار معاشرت و گفتگو داشته و اين يك امر طبيعي و عادي بوده است. حتي قرآن، بيعت با زنان را كه يكي از بارزترين نمونه هاي مشاركت سياسي و اجتماعي زنان است، پذيرفته[43] و پيامبر اكرم(ص) چندين مرحله با زنان (هم در زمينة پذيرفتن اسلام و هم پيشوايي ايشان به عنوان رئيس حكومت اسلامي) بيعت كرده اند.
در آية ديگر به صراحت مالكيت زنان و مردان را بر آنچه كسب مي كنند تأييد مي نمايد[44] و اين نشان دهندة آن است كه خداوند، مالكيت، كسب و تلاش اقتصادي را مختص مردان ندانسته است. اين تعامل و ارتباط در سورة قصص، آنجا كه از شباني دختران شعيب سخن به ميان آمده است، به وضوح مشاهده مي شود. همچنين مشاركت زنان در جنگهاي صدر اسلام و پس از آن بر كسي پوشيده نيست. تهية غذا، ياري مجروحان و حتي در برخي صحنه ها رويارويي با دشمن و برگرفتن سلاح دليل بر حضور مؤثر زنان است.
اين امر به حدي واضح و روشن است كه در كتب حديث و سيره، باب هايي بدان اختصاص داده شده است. در صحيح بخاري و صحيح مسلم نيز بابي به عنوان «غزوة النساء مع الرجال» به چشم مي خورد.
بنابراين از ديدگاه اسلام، مشاركت اجتماعي زنان و تعامل و ارتباطاتي كه در اين زمينه پيش مي آيد تجويز شده، اما اين روابط، همواره داراي آداب و شرايطي است كه آن را عفت در روابط اجتماعي ناميده ايم. از جملة اين آداب:
الف ـ پرهيز از محادثه كه آن عبارت است از: گفتگويي كه هزل و لهو را به همراه داشته و با نوعي فتنه انگيزي آميخته است. حضرت رسول(ص) مي فرمايند: «و من فاكه امراة لايملكها حبسه الله بكل كلمة كلمتها في الدنيا الف عام»[45] هر كس با زن نامحرم شوخي كند، براي هر كلمه اي كه با او سخن گفته، هزار سال زنداني مي گردد.
ب ـ پرهيز از خلوت، امام موسي بن جعفر به نقل از پيامبر فرمودند: هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، هرگز در جايي كه نفس زن نامحرمي را مي شنود، توقف نكند. [46]همچنين رسول اكرم مي فرمايند: آگاه باشيد هرگز مرد و زني با هم خلوت نمي كنند مگر آنكه سومي آنان شيطان است. [47]
ج ـ پرهيز از مصافحه، حضرت رسول اكرم(ص) فرمودند: «و من صافح امرأة تحرم عليه فقد باء بسخط من الله عزوجل».[48] هر كس با زني كه محرم او نيست مصافحه كند غضب حق تعالي را براي خود خريده است.
در جاي ديگر مي فرمايند: هر كس به طور حرام با زني مصافحه كند، يعني با او دست بدهد، روز قيامت در غل و زنجير بسته و به آتش انداخته مي شود.
د ـ پرهيز از استعمال عطر و بوي خوش، رسول خدا فرمودند: هر زني كه خود را خوشبو كند و از خانه خارج شود مورد لعنت قرار مي گيرد تا زماني كه به خانه مراجعت كند.[49]
در جاي ديگر مي فرمايند: «اذا تطيبت المرأة لغير زوجها فانما هو نار و شنار»[50] زني كه خود را براي ديگران خوشبو كند، خود آتش است و ننگ محسوب مي شود.
4 - عفت در زينت
تمايل آدمي به زيبايي و جمال، يكي از خواهشهاي فطري بشر است و احساس لذت از مناظر زيبا، با سرشت انسان آميخته است.
«قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده»[51] علامة طباطبايي در ذيل اين آيه مي فرمايد: «خداي متعال در اين آيه زينت هايي را معرفي مي كند كه براي بندگان ايجاد و آنان را فطرتاً به وجود آن زينت ها و استعمال و استفاده از آنها ملهم نموده است و روشن است كه فطرت الهام نمي كند مگر به چيزهايي كه وجود و بقاي انسان منوط و محتاج به آن است».[52]
اين نكته واضح است كه براي شناسايي همة زيباييها و درك جمال طبيعي و هنري، تنها حس فطري جمال دوستي كافي نيست، بلكه بايد اين نيروي طبيعي، تربيت و در پرتو پرورشهاي صحيح بسط و توسعه يابد. پرورش صحيح مي تواند استعدادها را آشكار سازد و از قوه به فعليت درآورد. به هر نسبتي كه سطح دانش و فرهنگ يك كشور ترقي كند و به هر نسبتي كه عواطف مردم شكفته تر شود، زيبائيها بهتر درك و احساس مي گردد. چنانچه در دنياي امروز و بين ملل و اقوام پيشرفته، مسئله زيبايي مورد كمال توجه قرار گرفته و تمام طبقات مردم، به زيبايي ابراز علاقه شديد مي كنند و اين حس پيوسته رو به فزوني است و روز به روز تشديد مي شود.
آيين مقدس اسلام نيز كه برنامة جامع سعادت و كاميابي بشر است به اين موضوع توجه مخصوص دارد و در ضمن تربيت و پرورش قوه جمال دوستي، استفاده از آن را نيز به پيروان خود توصيه مي كند و با حمايت از اين قوه، يكي از خواهشهاي طبيعي بشر را ارضاء مي نمايد و حتي در كتب اسلامي، روايات بسياري در بارة ارزش زيبايي و جمال انسان آمده است. رسول خدا (ص) فرمودند:«عليكم بالوجوه الملاح و الحدق السود»[53] بر شما باد كه با خوب رويان نمكين صورت و مشكين چشم معاشرت كنيد. حضرت علي (ع) در اين باره فرمودند: «حسن وجه المؤمن حسن عناية الله به»[54] روي زيباي مردم با ايمان، عنايت نيكوي خداوند به آنان است.
بدين سان جامة زيبا پوشيدن، مسواك زدن، شانه و روغن زدن به مو و گيسوان، معطر بودن، انگشتر فاخر به دست كردن، و سرانجام آراستن خويش هنگام عبادت و معاشرت با مردم در مسجد يا محيط خانواده و اجتماع، از مستحبات مؤكد و جزء برنامه روزانة مسلمانان است و اين مطلب، از آيات قرآني به خوبي استفاده مي شود. «يا بني آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد» و «قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من رزق» در اينكه مراد از «زينتكم» چيست و چه مواردي را شامل مي شود، مطالب بسياري در كتب تفسير آمده است. برخي معتقدند چون اين كلمه به صورت مطلق آمده است تمام زينت هاي جسمي و معنوي را شامل مي شود.[55]
علامه طباطبايي در اباحة اين زينت ها مي فرمايند: «ذكر طيبات رزق و عطف آن بر زينت و قرار دادن اين عطف در سياق استفهام انكاري، دليل بر اين است كه زينت و رزق طيب را شرع و عقل و فطرت مباح كرده است».[56]
حضرت امام حسن مجتبي(ع) بهترين جامه هاي خود را در نماز مي پوشيدند و در جواب كساني كه سبب اين كار را جويا شدند، فرمودند: «ان الله جميل و يحب الجمال فاتجمل لربي»[57] خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد؛ پس خود را براي پروردگارم زيبا مي سازم.
همچنين «عباد بن كثير» كه فردي زاهدنما بود، به امام صادق(ع) كه لباس آراسته پوشيده بودند، اعتراض كرد و گفت: «يا ابا عبدالله تو از خاندان نبوتي و پدرت علي(ع) هميشه كرباس مي پوشيد؛ اين لباس هاي فاخر چيست كه به تن كرده اي؟چرا به لباس ساده تري اكتفا ننمودي؟ حضرت در جواب فرمودند: واي بر تو عباد! اين چه اعتراضي است كه مي كني، خدا وقتي به بنده اش نعمتي داد، دوست دارد آن نعمت را ببيند.[58]
بنابراين، خداوند نهي از زينت نمي كند، بلكه آنچه مذموم است و مورد نهي واقع شده، نهي از تبرج «و لاتبرجن تبرج الجاهلية الاولي»[59] و آشكار كردن زينت در محافل اجتماعي كه محل كار و تلاش زن و مرد مسلمان است، مي باشد. «و لايبدين زينتهن».[60] بر اين اساس نه تنها استفاده از زينت ها از نظر شرع اشكال ندارد، بلكه ارضاء تمايل خود آرائي و زينت كه يكي از خواهشهاي فطري است، به تكامل ذوق و هنر و شكفتن احساسات كمك مي كند و انسان را به راه تعالي روحي و پيشرفت هاي عاطفي سوق مي دهد.
اما بايد توجه داشت كه اين كار به زياده روي و افراط نگرايد و از حد شايسته و اعتدال خود تجاوز نكند. تجمل پرستي، زياده روي و بي عفتي در زينت و خودآرائي، عوارض نامطلوبي دارد. اگر اين غريزه از حد و مرز شرعي خود خارج شود، آدمي را مي فريبد و كام او را تلخ و زندگي را بر وي تنگ مي كند و او را در دام شيطان اسير مي سازد.
علامه طباطبايي در اين باره مي گويد: «كمتر فسادي در عالم ظاهر مي شود و كمتر جنگ خونيني است كه نسل ها را قطع و آبادي ها را ويران سازد و منشأ آن اسراف و افراط در استفاده از زينت ها و رزق نبوده باشد، زيرا انسان طبعاً اينطور است كه وقتي از جادة اعتدال بيرون شد و پا از مرز خود بيرون گذاشت، مشكل مي تواند خود را كنترل كند».[61]
امام صادق(ع) مي فرمايند: «پيامبر (ص) زن را از اينكه براي فرد اجنبي زينت كند، نهي فرمود و اگر چنين كرد، حق است كه خداوند او را در آتش بسوزاند». «نهي ان تتزين المرئة لغير زوجها فان فعلت كان حقا علي الله أن يحرقها بالنار».[62]
عفت در كلام
گستردة فعاليت هاي زنان در جامعة كنوني، اهميت بحث در اين موضوع را روشن مي كند و احكامي كه ما از منابع اسلامي در اين باره بدست مي آوريم، همه و همه بيانگر توجه دقيق و موشكافانه اسلام نسبت به سلامت جامعه و فرد مي باشد، قرآن به انسان دستور داده كه به گونه اي هوس انگيز سخن نگوئيد كه بيماردلان در شما طمع كنند، «فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض و قلن قولاً معروفا»[63](جملة «فلا تخضعن بالقول» اشاره به كيفيت سخن گفتن دارد، يعني به هنگام سخن گفتن جدي، خشك و بطور معمولي سخن بگوئيد.
جملة «قلن قولاً معروفا» اشاره به محتواي سخن گفتن دارد، يعني بايد به صورت شايسته كه مورد رضاي خداي متعال و پيامبر (ص) و توأم با حق و عدالت است، سخن گفت، البته (قول معروف) معني وسيعي دارد و هرگونه گفتار باطل و بيهوده و گناه آلود و مخالف حق را نفي مي كند.[64]
بنابراين از نظر قرآن هر گونه ناز و غمزه در كلام، با ادا و اطوار سخن گفتن، تغيير صدا كه افراد شهوت ران را به فكر گناه مي افكند و هر گونه سخن باطل و غير حقي مردود است.
عفت در ستر(حجاب)
يكي از پر دامنه ترين موضوعاتي كه در دنياي امروز راجع به زن و حيات اجتماعي او مطرح است، موضوع ستر يا حجاب زنان مي باشد و اين مسئله اي است كه بحث هاي موافق و مخالف بسياري را در جوامع غرب و شرق برانگيخته است. مخالفان پوشش براي اينكه طرفداران و مبلغان مذهب را به انزوا بكشانند و در نتيجه دست خود را در تجاوز به حريم عفت زنان باز گذارند، وسوسه ها و شبهاتي را از قبيل: حجاب مانع آزادي، كار و نشانة عقب ماندگي و . . . است را در ذهن زنان القاء كرده و خواستار آن مي باشند كه خود زنان عليه شرايط موجود، احكام فقهي و الهي دين به قيام برخيزند.
مسئله پوشش و حفظ عفاف خاص دنياي اسلام و حتي دنياي اديان نيست. بر اساس زمينه فطري، حتي جوامع اوليه و به دور از تمدن و مذهب هم آن را مورد توجه خود قرار داده اند، نوشته اند: «زنهاي تاتار از لحاظ عصمت، وقار و وظيفه شناسي در برابر شوهران نظير ندارند. پاكدامني و حجب و حياي آنها قابل تحسين است. بي احترامي به عفت عمومي و هتك ناموس گناهي بزرگ است، در قانون نامه ياساي مغول، هتك ناموس، زنا و ازالة بكارت كيفر اعدام داشت».[65]ويل دورانت مي نويسد: «در بريتانياي قديم والدين ثروتمند در مدت پنج سال بحران جواني، دختران خود را در كلبه ها زنداني مي نمودند. زنان سالمند پاكدامني را به زندانباني مي گمارند، دختران حق خروج از اين كلبه ها را نداشتند و تنها اقارب و نزديكان مي توانستند آنان را ببينند. بعضي از قبائل جزيره برنئو نيز عمل مشابهي داشته اند». [66]داستان آدم و حوا و بهره گيري آنها از شجره ممنوعه كه قبلاً ذكر شد نيز دليل همين مدعاست. بنابر اين، مسئلة پوشش و عفاف در همة جوامع و ملل به صورتهاي گوناگون، كم و بيش وجود داشته است، اما با آمدن اسلام اين مسئله به عنوان يك حكم تكليفي و ضروري براي زنان تعيين گرديد. خداوند در چند آية قرآن كريم موضوع لباس و پوشش را مطرح كرده است و اهميت، ارزش، هدف و فايده آن را بيان مي كند.
قرآن كريم گاهي هدف از لباس را پوشاندن اعضا، ستر عورت و حفظ بدن و گاه آن را وسيله زينت و گاه وسيله حرمت و شخصيت زن و باز دارنده از دستبرد آزار مزاحمان و افراد فاسد معرفي مي كند.
«يا بني آدم! قد انزلنا عليكم لباساً يواري سواتكم و ريشاً. . . .»[67]«جمله «يواري سواتكم» وصف لباس است و دلالت دارد بر اينكه لباس پوشش واجب و لازمي است كه كسي از آن بي نياز نيست و آن پوشش عضوي است كه برهنه بودنش، زشت و ماية رسوايي آدمي است».[68] «كلمه «ريش» در اصل واژه عربي به معني پرهاي پرندگان است و چون پرهاي پرندگان غالباً به رنگهاي مختلف و زيباست، يك نوع مفهوم زينت در معني كلمه ريش نهفته است».[69]
بنابر اين مراد از لباس در اين آيه تنها پوشانيدن تن و مستور ساختن زشتيهاي آن نيست، بلكه لباس تجمل و زينت كه اندام را زيباتر از آنچه هست نشان مي دهد نيز مدنظر است. «يا ايها النبي قل لأزواجك و بناتك»[70] اي پيامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو روپوش هاي خود را در بر كنند اين كار براي اينكه شناخته و مورد اذيت قرار نگيرند بهتر است.
هنگاميكه زن پوشيده با وقار از خانه بيرون رود و جانب عفاف و پاكدامني را رعايت كند، افراد فاسد و مزاحم، جرأت نخواهند كرد متعرض وي شوند و بيماردلان كه دنبال شكار مي گردند از آن چشم پوشيده و فكر بهره كشي از او را، در مخيلة شان خطور نمي دهند. از نظر اصول كلي انساني زن و مرد يكسانند، اما زنان از جهت خصلت طبيعي كه همان جنبة خاص زنانگي، ظرافت، لطافت و جاذبيت است با مردان، تفاوت محسوس و انكار ناپذير دارند.
در روايات آمده است: «المرئة ريحانة»[71] زن همچون ريحانه يا شاخه گلي، ظريف است، اگر باغبان او را پاس ندارد، از ديد و دست گلچين، مصون نمي ماند.
قرآن، زنان ايده آل را كه در بهشت جاي دارند، به مرواريد محجوب و پوشيده در صدف تشبيه مي كند،«كأمثال اللؤلؤ المكنون»[72] و يا آنها را به جواهرات اصلي مانند ياقوت و مرجان تشبيه مي كند كه جواهر فروشان، آنها را در پوشش مخصوص قرار مي دهند تا همچون جواهرات بدلي به آساني در دسترس اين و آن قرار نگيرند و از قدر و ارزش آنها كاسته نشود. قانون آفرينش با مقرر داشتن حكم پوشش، اين جوهر لطيف را از سهل الوصول بودن مصون داشته و محدودة مطمئن تري پيرامون او قرار داده است.
پي نوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - صحيفة فاطميه، ص 96، دعاؤها(عليها سلام)، في يوم الخميس، از دعاهاي حضرت زهرا (س).
[2] - روم،30.
[3] - نهج البلاغه، حكمت 474.
[4] - لسان العرب، ج 9، ص 290، اقرب الموارد، ج 2، ص 803، معجم الوسيط، ص 611؛ «كف عما لايحل و لاتجمل من قول او فعل».
[5] - مجمع البحرين، فخرالدين بن محمد الطريحي، ج 2، ص 208.
[6] - معجم مفردات الفاظ القرآن.
[7] - معجم الوسيط، ص 611.
[8] - قاموس قرآن، ج 5، صص 19-18.
[9] - بقره، 273.
[10] - نساء، 6.
[11] - نور،33.
[12] - مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ص181-180.
[13] - نور، 60.
[14] ـ طهارة الاعراق، ابن مسكويه، ترجمة بانو مجتهده امين، ص 33.
[15] - معراج السعادة، نراقي، ملااحمد، ص 190.
[16] - اعراف، 22.
[17] - عهد جديد، ص 336.
[18] - مجله پيام زن، مقاله انسان، پوشش و ريشه هاي تاريخي، ج 19، ص 69.
[19] - زن به ظن تاريخ، ص 71، ص141، ص115.
[20] - دائرة المعارف فريدوجدي، ج 3، ص 336.
[21] - التربية و طرق التدريس، صالح عبدالعزيز، ج 1، ص 124.
[22] - اسلام و تعليم و تربيت، حجتي، سيد محمد باقر، ج 1، ص 79.
[23] - خانواده و كودكان گرفتار، علي قائمي، صص12- 10.
[24] - غرر الحكم، ج 1، ص 327.
[25] - همان، ص 379.
[26] - جامع الصغير، سيوطي، ج 2، ص 36.
[27] - فصلنامه شوراي فرهنگي اجتماعي زنان، ش 10، ص 46.
[28] - المستدرك، ج 14، ص 159.
[29] - مسند احمد بن حنبل، ج 2، 275.
[30] - غرر الحكم، ج2، ص 611.
[31] - همان، ص 863،«يستدل علي عقل الرجل بالعفة و القناعة».
[32] - جوان، محمد تقي فلسفي، ص 365.
[33] - نور، 30 و 31.
[34] - الميزان، ج 15، ص 10، روض الجنان، ج 14، ص 122.
[35] - مجمع البحرين، ج 4، ص 218؛ نمونه، ج 14، ص 436.
[36] - تحرير الوسيله، ج 2، ص 243 تا 245.
[37] - وسائل الشيعه، ج 7، ص 139.
[38] - همان، ص 138.
[39] - همان، 139،«من نظر الي امراة فرفع بصره الي السماء أو غضّ بصره لم يرتد اليه بصره حتي يزوجه الله من الحور العين».
[40] - نهج الفصاحه، ص 551،«ما من مسلم ينظر إلي المراة اول رمقة ثم يغض بصره الا أحدث الله تعالي له عبادة يجد حلاوتها في قلبه».
[41] - وسائل الشيعه، ج 7، ص 142،«من ملأعينه حراماً ملأ الله عينه يوم القيامة من النار الا ان يتوب و يرجع».
[42] - بقره، 185.
[43] - ممتحنه، 12.
[44] - نساء، 32.
[45] - وسائل الشيعه، ج 14، ص 133.
[46] - همان، ص 134، عن موسي بن جعفر و آبائه (ع) عن رسول الله(ص): «من كان يؤمن بالله و اليوم الاخر فلايبت في موضع يسمع نفس إمرأة ليست له بمحرمٍ».
[47] - كلمه الرسول، ص 413، قال رسول الله(ص): «الا لايخلون رجل بامرأة الا كان ثالثهما الشيطان».
[48] - وسائل الشيعه، ج 14، ص 142.
[49] - بحار الانوار، ج 103، ص 247،«اي امرأة تطيبت و خرجت من بيتها فهي تلعن حتي ترجع الي بيتها ما رجعت».
[50] - نهج الفصاحه، ص 36.
[51] - اعراف، 32.
[52] - الميزان، ج 8، ص 81.
[53] - سفينة البحار، ص 546.
[54] - غرر الحكم، ص 379.
[55] - تفسير نمونه، ج 6، ص 148.
[56] - الميزان، ج 8، ص 82.
[57] - مجمع البيان، ج 2،ص 412.
[58] - وسائل الشيعه، ج 3، ابواب اللابس، باب7.
[59] - احزاب، 34.
[60] - نور،32.
[61] - الميزان، ج 8، ص 82.
[62] - وسائل الشيعه، ج 7، ص 154، بحارالانوار، ج 103، ص 243.
[63] - احزاب، 33.
[64] - تفسير نمونه، ج 17، ص 289.
[65] - زن در عصر مغول.
[66] - تاريخ تمدن، ج 1، ص 72.
[67] - اعراف، 26.
[68] - الميزان، ج 8، ص 69.
[69] - نمونه، ج 6، ص 131.
[70] - احزاب، 59.
[71] - وسائل الشيعه، ج 20، ص 168.
[72] - واقعه،23.
منبع: www.whc.ir