در کتاب مقدس نيز مي خوانيم: «چون زن ديد که آن درخت براي خوراک نيکو است و به نظر خوش نما و درختي دلپذير، دانش افزا. پس از ميوه اش گرفته بخورد و به شوهر خود نيز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوي ايشان باز شد و فهميدند که عريانند. پس برگ هاي انجير به هم دوخته، سترها براي خويشتن ساختند.... و خداوند، رخت ها براي آدم و زنش از پوست بساخت و ايشان را پوشانيد. (3)

بر اساس پژوهش ها، از آغاز پيدايش انسان، هر يک از زن و مرد کوشيده است تا پوشش مناسب خود را تهيه کند. آدمي نخست با برگ درختان، سپس با پوست حيوانات و بعدها با دست بافت هاي خود، خويش را پوشاند. (4) تمام کساني که زندگي بشر و تحولات آن را ارزيابي کرده اند. بر اين تلاش تاکيد ورزيده اند؛ براي نمونه دکتر شيباني در کتاب «تاريخ تمدن» ، با اشاره به اين که تمدن سومري ها از نخستين تمدن هاي بشري است، مي نويسد: «نخستين دسته اي از نژاد انسان که در اين نواحي متمرکز شدند و نخستين شهر حقيقي را بنا نهادند، سومري ها بودند؛ و چون سرزمين آن ها بي اندازه حاصلخيز بود، در سال دو مرتبه محصول برداشت مي نمودند و به گله داري و پرورش دام مي پرداختند و از الاغ و گوسفند و بز و گاو نر استفاده مي کردند. از پشم و کرک بز پارچه تهيه مي نمودند و از پارچه هاي کتاني که به آن نام گاد، (gud) مي دادند، البسه (انواع لباس) درست مي کردند.» (5)

خوشبختانه با پيشرفت صنعت و دست يافتن به منابع و ابزار جديد، پوشش نيز از تغييرات تکاملي بهره مند گرديد و انسان به پوشاک مناسب تر دست يافت. نکته قابل توجه آن است که اگر چه حيات آدميان از همان آغاز با «پوشش » پيوند خورده است، به دليل وجود نوعي احساس حياي طبيعي در جنس ماده، زنان در طول تاريخ در امر پوشش تلاش و جديت بيش تر از خود نشان داده اند. (6) دانشمندان، در مورد علت اشتياق و جديت بيش تر زنان، نظرهاي گوناگون ارائه داده اند؛ بسياري ريشه اشتياق بيش تر زنان به پوشش را طبيعت آنان دانسته اند. دکتر فخري، دانشمند فيزيولوژيست مصري، در اين باره مي نويسد: نوعي احساس حيا در حيوانات وجود دارد؛ زيرا ميل به اختلاط جنسي در حيوانات به صورت ادواري است؛ يعني در مقاطع خاصي از زمان چنين ميلي وجود دارد و در مقاطع ديگر زماني تمايلي به آميزش جنسي در آنان به چشم نمي خورد. در چنين مواقعي، آنان نوعي احساس حياي تناسلي دارند. بنابراين، ممکن است بگوييم اصل و مبدا احساس حيا، همان احساس طبيعي جنس ماده در مورد حيا است و به همين جهت، مي بينيم نوع احساس حيا در زنان از مردان قوي تر است. (7) ويل دورانت نيز مي گويد: «شرمگيني، خاص نوع انسان نيست و شباهت آشکاري دارد به کراهت حيوان ماده از جفت شدن در غير فصل جفت جويي يا خارج از حد معتاد آن. مسلما ريشه شرمگيني نيز از همين جا است.» (8)

در مقابل، ويليام جيمز، روان شناس معروف، حيا را امري اکتسابي مي داند و مي نويسد: «زنان دريافتند که دست و دلبازي مايه طعن و تحقير است و اين امر را به دختران خود ياد دادند....» يکي از محققان سبب گرايش زنان به حيا را چنين توضيح داده است: «خودداري از انبساط و امساک در بذل و بخشش، بهترين سلاح براي شکار مردان است... مرد جوان به دنبال چشمان پر از حيا است و بي آن که بداند، حس مي کند که اين خودداري ظريفانه از يک لطف و دقت عالي خبر مي دهد.» (9) شوپنهاور نيز حياي زن را رهاورد پيمان پنهاني زنان براي افزايش ارزش و جذابيت خود و وادار ساختن مرد به جست و جو مي داند. (10)

طبق اين ديدگاه، حيا امري غريزي نيست؛ به نوعي در نهاد زنان ريشه دارد و از سرشت خاص آنان بر مي خيزد.

به هر حال، به گواهي متون تاريخي، در ميان اکثر قريب به اتفاق ملتها و کشورهاي جهان حجاب زنان معمول بوده است. مؤرخان، به ندرت از اقوامي بدوي که زنانشان داراي حجاب مناسب نبوده يا برهنه در اجتماع ظاهر مي شدند، نام مي برند. تعداد اين اقوام آن قدر اندک است که در مقام مقايسه قابل ذکر نيستند. (11) از اين رو، مي توان نتيجه گرفت: در اقوام بدوي و غيرمتمدني که زنانشان حجاب مناسب نداشتند، وجود برخي موانع، سبب جلوگيري از بروز استعدادهاي طبيعي و فطري زنان شده يا عواملي ناشناخته انحراف آنان از مسير فطرت را رقم زده است.

حجاب زنان در طول تاريخ، فراز و نشيب هاي بسيار ديده و در سايه فرهنگ ها و سليقه هاي حاکمان و متنفذان مذهبي تشديد يا تخفيف پذيرفته، ولي هماره تداوم يافته و هيچ گاه به طور کامل از ميان نرفته است. بسياري از مؤرخان به گستردگي دامنه حجاب و رواج آن در بين زنان اشاره کرده اند. فريد وجدي با تصريح به قدمت حجاب، با استناد به دايرة المعارف لاروس، گزارشي مفصل از پوشاندن صورت و همه اندام ها توسط زنان يوناني و فنيقي ارائه مي دهد و از رواج حجاب در ميان زنان اسبرطا، سيبري، آسياي صغير، فارس و عرب سخن مي گويد. (12)

ويل دورانت زنان بريتانياي جديد و جزيره برنئو را داراي حجاب کامل خوانده است. (13) راسل کيفيت حجاب در عصر ملکه ويکتوريا را شديد مي شمارد. (14) و مهدي قلي هدايت از رواج حجاب در چين سخن مي گويد. (15)

بسياري از متفکران، برابر آيات قرآن و کتاب مقدس - آدم و حوا بدون حضور ناظري بيگانه از برهنگي احساس شرم کردند و بدون آن که تحت تاثير هيچ آموزه، فرمان يا تذکري قرار گيرند، به وسيله برگ هاي درختان بهشتي به سرعت خود را پوشاندند - راز رويکرد انسان به پوشش را نهاد و فطرت او دانسته اند؛ زيرا اولا، نخستين انسان ها به طور فطري به پوشش روي آورده اند. ثانيا، گزارش هاي موجود به خوبي اثبات مي کند که حجاب زن در نقاط مختلف جهان به طور کامل رعايت مي شده و در بعضي از موارد با شدت و سختي همراه بوده است. ثالثا، اگر اکنون نيز به لباس ملي کشورهاي جهان بنگريم، معمول بودن حجاب زنان را به خوبي در مي يابيم. آقاي «براون واشنايدر» در کتابي به نام «پوشاک اقوام مختلف » تصوير لباس هاي ملي و رايج کشورهاي مختلف جهان از عهد باستان تا قرن بيستم را به تفصيل ارائه کرده است. نگاهي کوتاه به اين کتاب نشان مي دهد يهوديان، مسيحيان، اعراب، يونانيان، اهالي رم، آلمان، خاور نزديک و... حجاب را به طور کامل رعايت مي کردند و اکثرا سر خويش را نيز مي پوشاندند. برابر تصاوير اين کتاب، کاهش تدريجي حجاب زنان از نيمه دوم قرن هيجدهم در اروپا آغاز شد؛ ولي حتي تا اواخر قرن نوزدهم، اروپاييان همچنان لباس بلند مي پوشيدند و سر را نيز مي پوشاندند. (16)

متداول بودن حجاب در ميان ملل مختلف که عقيده، مذهب و شرايط جغرافيايي متفاوت داشتند، نيز نشان دهنده تمايل فطري زنان به حجاب دانسته شده است. بسياري از جامعه شناسان حجاب زن را مقتضاي طبيعي جامعه بشري معرفي کرده اند. مونتسکيو مي نويسد: «قوانين طبيعت حکم مي کند زن خوددار باشد؛ زيرا مرد با تهور آفريده شده است و زن نيروي خودداري بيش تري دارد. بنابراين، تضاد بين آن ها را مي توان با حجاب از بين برد و بر اساس همين اصل، تمام ملل جهان معتقدند که زنان بايد حيا و حجاب داشته باشند.» (17)

در نظر منتسکيو، از دست رفتن عفت زنان به قدري نواقص و معايب پديد مي آورد و روح مردم را فاسد مي کند که اگر کشوري بدان دچار گردد، در بدبختي هاي فراوان فرو مي رود. به خصوص در حکومت دموکراسي از دست رفتن عفت سبب بزرگ ترين بدبختي ها و مفاسد مي شود و اساس حکومت را از بين مي برد. بدين جهت، «در جمهوري نه تنها اخلاق فاسد بلکه تظاهر به فساد اخلاق و سبکي را نيز منع کرده اند؛ چه آن که عشوه گري و طنازي که از بيکاري زن ها توليد مي شود، نتيجه اش آن است که قبل از آن که خود زن ها را فاسد کند، ديگران را فاسد مي نمايد.» (18)

با عنايت به تمايل فطري زن و نقش حياتي پوشش زنان در کنترل و هدايت غرائز شهواني در مسير صحيح و جلوگيري از فساد و تباهي جامعه، پيامبران الاهي، هماهنگ با فطرت انساني زنان، آنان را به حجاب فراخواندند و بدين وسيله اشتياق دروني شان را با قوانين تشريعي استحکام بخشيدند. (19)

آري، پروردگار جهانيان از يک سو گرايش به پوشش را در نهاد زنان به وديعت گذارد؛ از سوي ديگر، پوشاک را در لابه لاي نعمت هاي بيکرانش به بشر ارزاني داشت؛ و از سوي سوم «حجاب » را بر زنان واجب ساخت تا گوهر هستي «زن » در صدف پوشش صيانت گردد و جامعه از فرو افتادن به گرداب فساد و تباهي نجات يابد. قرآن کريم برهنگي و کنارگذاشتن لباس را دام شيطان معرفي مي کند و انسان ها را از فروافتادن در چنين دامي بر حذر مي دارد: «اي فرزندان آدم، مبادا شيطان شما را بفريبد آنچنان که پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند و لباسشان را از تنشان بيرون آورد تا عورتشان را به آن ها بنماياند. همانا شيطان و گروه وابسته به او، شما را از جايي {يا به گونه اي} مي بينند که شما آن ها را نمي بينيد. ما شياطين را اوليا و دوستان کساني قرار داديم که ايمان نمي آورند.» (20)

از نظر تاريخي، شکل نوين بي حجابي از قرن نوزدهم آغاز شد. پس از رنسانس و انقلاب علمي صنعتي، به ويژه پس از جنگ جهاني دوم، به تدريج زمينه لازم در اروپا فراهم گرديد و با وقوع نهضت به اصطلاح آزادي زنان! کنار گذاشتن حجاب مورد تشويق و تکريم قرار گرفت؛ به گفته ويل دورانت، فيلسوف تمدن نگار غرب، کارخانه داران بزرگ براي استفاده از نيروي کار ارزان قيمت زنان و حضور آنان در محيط کار، تبليغات وسيعي را آغاز کردند و زنان نيز که از حقيقت امر ناآگاه بودند، براي دست يافتن به حقوق از دست رفته خويش تلاش فراوان کرده، موجي جديد به وجود آوردند که «نهضت زنان براي آزادي » ناميده شد و در باره ضرورت آن تبليغات وسيعي در مطبوعات انجام گرفت. (21) دامنه اين اقدامات کم کم کشورهاي اسلامي را نيز فرا گرفت. نخستين کشور اسلامي که به صورت رسمي به کشف حجاب بانوان روي آورد، افغانستان بود. دومين کشور ترکيه بود که پس از سقوط دولت عثماني، در سال 1313 منع حجاب در آن رسميت يافت. در ايران نيز رضاخان، در هفدهم دي ماه 1314، به صورت رسمي کشف حجاب را اجرا کرد.

 

پي نوشت:

1. اعراف (7): آيه 27.

2. اعراف (7): آيه 22.

3. تورات، سفر پيدايش، باب 3، آيات 6- 8 و 20 و 21.

4. ويل دورانت در صفحه 155 نخستين جلد تاريخ تمدن درباره پوشاک انسان و تاريخ صنعت بافندگي مي نويسد: از آن وقت که انسان توانست سنجاق و سوزن را بسازد، به بافندگي پرداخت؛ و نيز مي توان گفت که، از وقتي که انسان بافندگي را آغاز کرد بر حسب ضرورت سوزن و سنجاق را ساخت؛ چون انسان تنها به اين خشنود نبود که با پوست حيوانات خود را بپوشاند. با پشم گوسفند و الياف گياهان لباس هايي را براي خود تهيه کرد و همين لباس ساده است که جامه رد هندي و شنل يوناني و لنگ مصري قديم و ساير اقسام گوناگون و جذاب لباس انسان را در عهدهاي مختلف تشکيل داده است. در اين هنگام است که بافندگي از مهم ترين هنرهاي مخصوص زن گرديده است. دوک ها و ماسوره هايي که در ميان عصر جديد به دست آمده، به خوبي نشان مي دهد که صنعت عظيم بافندگي ريشه دوري دارد.

5. تاريخ تمدن، نظام الدين مجير شيباني، ص 43.

6. المراة و فلسفة التناسليات، فخري، ص 278، لذات فلسفه، ويل دورانت، ص 129.

7. المراة و فلسفة التناسليات، فخري، ص 278 و 280 و 289.

8. لذات فلسفه، ويل دورانت، ترجمه عباس زرياب، ص 129.

9. همان، ص 129.

10. حسيني نجفي، ص 116.

11. النادر کالمعدوم؛ موارد کمياب همانند ناياب است.

12. دايرة المعارف فريدوجدي، ج 3، ص 336.

13. تاريخ تمدن، ج 1، ص 72.

14. زناشويي و اخلاق، ص 134.

15. خاطرات و خطرات، مهدي قلي هدايت، ص 405.

16. ر. ک. پوشاک اقوام مختلف، ترجمه يوسف کيوان شکوهي.

17. زن در آيينه تاريخ، علي اکبر علويقي، ص 115.

18. روح القوانين، منتسکيو، ترجمه علي اکبر مهتدي، ص 325.

19. براي تفصيل بيش تر به حجاب در اديان الاهي از نگارنده مراجعه مي شود.

20. اعراف (7): 27.

21. لذات فلسفه، ص 151.