حجاب به عنوان امری نسبی؟
روشن شدن مسئله لباس و پوشش زنان براي كساني كه فقيه نيستند، تنها از طريق مراجعه به قرآن، عملي خواهد بود كه نشان مي دهد در هيچ يك از آياتِ پوشش زنان، اشاره اي به پوشاندن سر نشده، بلكه آنچه آمده است، تنها پوشاندن گردن و گريبان (سينه) است.
اگر قرار باشد در مورد روشن شدن مسئله لباس و پوشش زنان، به روايت، سنت و مستندات رايج فقهي بسنده كنيم، اين مسئله هيچ گاه براي امثال من كه فقيه نيستم، روشن نخواهد شد؛ مگر آنكه ابتدا ميان متن سنت و متن قرآن تفاوت قائل شويم و به جاي استناد به روايات و نظريه هاي فقهي، به خود متن قرآن مراجعه كنيم.
طرح اين سخن، به معناي رد يا قبول آراي فقه هاي دوران گذشته يا اكنون در باره حجاب نيست، بلكه به اين معناست كه فكر مي كنم امروز طبقه فرهنگي ميانه اي پديد آمده است كه مي خواهد جداي از فتاوا و مسئله تقليد، خودش هم معناي حرمت ها را بفهمد. بنابراين آنچه مي نويسم، نه حكمي شرعي و نه استنباطي فقهي است؛ بلكه به عنوان كند و كاوِ پژوهشگري است كه با متن قرآن سر و كار دارد.
نكته اول اينكه شايد فقيهان هر دوره اي براي سامان دهي روزگار خود و متناسب با شرايط فرهنگي،اجتماعي و سياسي همان روزگار، استنباط خود را از مسئله حجاب بيان كرده و مي كنند، اما به نظر مي رسد كه نقطه كانوني در شكل گيري مضامين فقهي، دوراني بوده كه با روزگار صدر اسلام فاصله اي جدّي و تفاوتي بنيادي داشته است.
اكثر مضامين فقهي و حقوقي ما و همچنين آنچه به عنوان فرهنگ اسلامي مي شناسيم، در دوران امپراتوري عباسيان شكل گرفته است كه ساختار اجتماعي، سياسي، فرهنگي و اقتصادي اين دوره با روزگار بعثت كه هنوز دولتي تشكيل نشده بود، بسيار متفاوت است، زيرا به نظر مي رسد كه مدينه در روزگار بعثت، حتي از روستاهاي امروزي هم شايد جمعيت كمتري داشته و چندان جامعه گسترده و پيچيده اي نبوده است كه براي اداره آن حتي نياز به نهادهاي حكومتي باشد.
در اين مورد، نكته قابل تأمل اين است كه به جز متن قرآن، هيچ اثر مكتوب و مستندي كه تدوين آن به پيش از دوره بني عباس مربوط باشد، در دست نداريم. از اين جهت مي توان احتمال داد كه همه متون فقهي، فلسفي، كلامي، عرفاني و...، بيشتر متناسب با ساختار امپراتوري اسلامي شكل گرفته و نه آنچه قبلاً در حجاز و در زمان پيامبر به عنوان اسلام مطرح شده است.
نكته دوم اينكه متن قرآن را نيز نمي توان به درستي فهميد، مگر با شناخت معيارهاي زباني همان روزگار بعثت در حجاز، كه البته اين نيز كار چندان آساني نيست، زيرا بسياري از واژگان در طول تاريخ و به ويژه در دوره 550 ساله امپراتوري عباسيان، معناها و مصداق هاي متفاوتي از اصل خود پيدا كرده اند.
نكته سوم اينكه اگر آياتي را كه امروزه مربوط به حجاب مي دانند، با دقت و با همان معيارهاي زباني دوره بعثت مطالعه كنيم در مي يابيم كه در هيچ كجاي قرآن نيامده است كه زنان بايد موي سر خود را بپوشانند؛ اما اين هست كه زنان مؤمن سعي كنند تا پوشش و رفتارشان به گونه اي باشد كه مردان بيگانه به آنان طمع نكنند.
و نكته آخر اينكه به نظر مي رسد طرح مسئله پوشش زنان از سوي قرآن، ارائه راهكاري است براي مردان و زنان آزادي كه به امر متعالي ايمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوب هاي جنسي و نگاه هاي آلوده مردان هوسران بركنار نگه دارند.
اشاره اي كوتاه به آيه مربوط به پوشش زنان
قرآن مجيد در دو جا درباره نوع رفتار و پوشش زنان، به تصريح سخن گفته است: يكي، آيات 30 و 31 سوره (نور) و ديگري، آيات 57 و 58 سوره احزاب
در «سوره نور» پيش از آن كه به آيه مربوط به پوشش زنان پرداخته شود، ابتدا از زنان پاك دامن ياد شده است كه برخي كسان به آنان تهمت زنا مي زنند[1] نور(24) آيه 23 سپس در آيه 25 همان سوره از وضعيتي ياد مي كند كه زنان و مردان آلوده براي هم، و زنان و مردان پاك براي هم خواهند بود. مضمون آيه به گونه اي است كه انگار اين انتخاب به طور طبيعي صورت مي گيرد،اما از نوع خباثت (آلودگي) و نوع طيبه (پاكي) سخني به ميان نيامده است؛ لكن با توجه به آيه قبلي كه درباره تهمت زنا آمده، محتمل است كه منظور از آلودگي، همان آلودگي به انگاره هاي ذهني و تمايل به زنا با ديگري باشد؛ يعني برخي هستند كه ابتدا زنان پاك دامن را به زنا متهم مي كنند تا بعداً اگر فرصتي دست داد، خود را مجاز بدانند كه با آنان زنا كنند. و همچنين ممكن است «طيبه» بودن زن و مرد به معناي پرهيزكاري از وسوسه هاي زنا و مبّرا بودن آنان از زناكاري باشد.
در آيات 27 تا 29 سوره نور خطاب به كساني كه ايمان آورده اند، آمده است:
«به خانه هايي كه غير از خانه خودتان است، داخل مشويد تا اجازه بگيريد و سلام كنيد (تسليم اهل آن خانه باشيد؛ تُسَلِمُوا = بي گزند و سالم باشيد). اين براي شما بهتر است كه پند گيريد.پس اگر كسي را در آن نيافتيد، داخل نشويد تا به شما اجازه داده شود. و اگر به شما گفته شد برگرديد، پس برگرديد. او براي شما پاكيزه تر است و خدا به آنچه مي كنيد داناست.بر شما پروايي نباشد كه به خانه هاي غير مسكوني كه متاعي براي شما در آن است، وارد شويد و آنچه را آشكار مي كنيد و پنهان مي كنيد، خدا مي داند.»
از مضمون اين آيات چنين برمي آيد كه شكل و چگونگي معماري خانه ها و درگاه هاي ورودي آنها به گونه اي ابتدايي بوده است و بسا خانه ها كه به جاي درب هاي با قفل و بند، فقط از پرده آويخته اي كه بر درگاه خانه نصب مي شده، برخوردار بوده است.
واژه حجاب نيز در قرآن به معناي پرده اي است كه دو قلمرو را از هم جدا مي كند؛ مانند همان پرده اي كه بر درگاه خانه مي آويختند. بنا بر اين در مواقع عادي، هر كسي مي توانسته سرزده و بدون اعلان قبلي،پرده را پس بزند و وارد خانه اي بشود. همچنين به آن سبب كه مسلمانان خود وارد شوند و بسا كه در پاره اي مواقع همسر صاحب خانه تنها در خانه بوده باشد.
مشابه همين توصيه كه بدون اجازه وارد خانه اي نشويد، در آيه 53 سوره احزاب خطاب به مؤمنان در مورد خانه پيامبر آمده است كه بي اجازه وارد خانه ايشان نشوند و اگر از زنان پيامبر چيزي خواستند، از همان پس پرده (من وراء حجاب) حاجت خود را بگويند.
نكته جالب توجه در اين آيه آن است كه مردان بايد از پس حجاب با زنان سخن بگويند؛ به تعبير ديگر اگر حجاب، پوشش براي زنان مي بود، طبعاً به زنان توصيه مي شد كه حجاب خود را حفظ كنند، در حالي كه در قرآن چنين چيزي ديده نمي شود.
توجه به اين نكته نيز مهم است كه احتمالاً در حجاز به دليل كمبود چوب نمي توانستند همه خانه ها را مجهز به درهاي محكم و قابل استفاده اي كنند. اين كمبود به اندازه اي بوده كه حتي براي تعمير بناي كعبه در قبل از بعثت، ناگزير چوب هاي برجاي مانده از يك كشتي شكسته رومي را كه در سواحل جدّه يافته بودند، به مكه آورده و مورد استفاده قرار دادند.
قرآن در آيه بعدي[2] همان، آيه 35 مي فرمايد:
«به مردان با ايمان بگو نگاه فرو كاهند و فروج خويش را حفظ كنند كه آن پاكيزه تر، است، زيرا خدا به آنچه مي سازند آگاه است.»
«يغضّوا من ابصارهم» تنها به معناي به پايين نگاه كردن، يا چشم فرو بستن نيست بلكه به معناي كاهيدن چيزي از نگاه است. اين واژه براي فروكاستن اصوات و صداي خود را پايين آوردن هم آمده است[3] حجرات (49) آيه 3؛ مثل آتش سركشي كه شعله هايش را مهار كنند و پايين آورند؛ به تعبير ديگر، آدم ها هنگام نگاه كردن به هم مي توانند چيزهايي را در نگاهشان به يكديگر منتقل كنند كه ممكن است آن چيزها با سخني كه مي گويند، متفاوت باشد. با توجه به اينكه بعد از «يغضوا من ابصارهم» بلافاصله «يحفظوا فروجهم» آمده است، مي توان گفت كه آنچه در نگاه بايد فرو كاهيده شود، حس جنسي نسبت به طرف مقابل است؛ اما اين كار در صورتي موفق خواهد بود كه طرف مقابل (جنس مؤنث) به همان گونه از نگاه معطوف به جنسيت بكاهد. اين است كه در آيه بعد[4] نور(24) آيه 31 خطاب به زنان ايمان آورنده آمده است:
«نگاه خود را فروكاهند، فروج خود را حفظ كنند، زينتِ خود را آشكار نكنند، مگر آنچه از آن آشكار است».
تا اين قسمت از آيات چندان مورد مناقشه نيست، اما جمله بعدي كه در ادامه آيات مزبور آمده ، تلقي ها و ترجمه هاي متفاوت و گاه ضد و نقيضي از آن ارائه شده است. اين جمله عبارت است از:
«وَ ليضرِبنَ بِخُمُرِهنّ علي جيوبهن؛[5] همان. و خمارهاي خود را بر گريبان هاي خود برزنند.»
«خمر»جمع «خمار» از ريشه «خمر» گرفته شده است. مسكرات را به آن دليل خمر گفته اند كه هوشياري را مي پوشاند. همچنين هر پارچه، يا پوست دباغي شده كه پوشش براي چيزي يا جايي محسوب شود، «خمار» ناميده مي شود؛ به تعبير ديگر، «خمار»به معناي «مقنعه = روسري» يا چادر نيست، مگر آنكه آن را بر سر نهند؛ آن گاه طبعاً نامش «مقنعه = روسري» خواهد بود. اما در آيه فوق، سخن بر سر اين نيست كه خمار خود تا روي سينه ها بكشانند، بلكه مي فرمايند: خمار خود را بر روي سينه زنند؛ به تعبير ديگر اگر در آيه فوق به جاي حرف «علي = بر روي» از حرف «اِلي = تا»استفاده شده بود، مي توانستيم چنين استنباط كنيم كه پارچه اي را به عنوان روسري استفاده مي كردند و در اين حال آيه مي گويد ادامه همان پارچه روسري را تا روي سينه ها پايين آورند؛ اما در اين آيه، نه از واژه مقنعه استفاده شده است و نه از حرف «اِلي». حتي به نظر مي رسد كه واژه مقنعه، نامي متأخر نسبت به زمان بعثت باشد.
متأسفانه من هيچ موزه خاصي را نديده ام كه در آن، نمونه هايي از پوشش مردان و زنان آن زمان را به نمايش گذارده باشند، اما از قراين چنين برمي آيد كه وضعيت لباس در آن روزگار، براي مردم آن سامان، به ويژه براي مردم بدوي و صحرا نشين، بسيار ساده و ابتدايي بوده است. اين گمانه را با احصاي نام هايي كه در شعر جاهلي عرب و همچنين در قرآن براي انواع لباس ها ديده مي شود، مي توان بهتر دريافت؛ به تعبير ديگر با آنكه زبان عربي در هنگام بعثت از خزانه واژگان و نام هاي مورد نياز خود را پديد آورند، اما به نظر مي رسد كه نام هاي مربوط به لباس و پوشش، در فرهنگ و زبان آن روزگار نسبت به دوره هاي بعد، چندان زياد نباشد.
احتمالاً در عرف معمولي آن زمان، هر زن و مردي با يك پيراهن بلند كه بر تن مي كرد، داراي لباس محسوب مي شد. همچنين بسيار بعيد مي نمايد كه در آن شرايط، مردم عادي، اعم از زن و مرد، داراي زير جامه بوده باشند. اين وضعيت نه تنها براي اعراب آن زمان، بلكه براي بني اسرائيل هم زماني كه در صحراي سينا بودند و تا حدود زيادي شرايط مشابهي با اعراب داشتند، وجود داشت. حتي در يكي از توصيه هاي تورات به بني اسرائيل آمده است: كه از پله هاي مذبح بالا نروند، مبادا كه عورت آنان به هنگام بالا رفتن از پله ها، در آن مكان مقدس مكشوف گردد.
اگر اين پيش فرض ها را مورد تأمل قرار دهيم، مي توانيم اهميت آيه فوق را درباره قرار دادن پوشش اضافي در روي گريبان و سينه ها درك كنيم. همچنين مي توانيم تفاوت لباس هاي چسب و تنگ را با لباس نسبتاً گشادتر (جلباب) دريابيم.
در ادامه[6] همان. آيه، سلسله مراتبي را درباره مواجهه زنان با مردان، بدون استفاده از «خمار» برمي شمارد كه به نظر مي رسد در اين ترتيب، نوعي نسبي گرايي در مواجهه زن با ديگران نهفته باشد. در شرح اين سلسله مراتب، اولين كسي كه اين معنا در برابر او ديده نمي شود، شوهر زن است كه شريك جنسي او نيز محسوب مي شود. در رده بعدي، پدر زن و پدر شوهر اوست و همين گونه رده هاي بعدي، از فرزندان خود زن گرفته تا برادرها و برادرزاده ها و خواهر زاده ها و... به ترتيب نام برده مي شوند تا جايي كه به مردان غير خويشاوندي مي رسد كه بدون دغدغه جنسي و بدون نيرنگ و مكري در اين مورد هستند و از آنان بانام «تابعين غير اولي الاربه» ياد شده است.
برخي تفاسير و همچنين ترجمه ها از اين مردان به نام «خادمان خصي شده» ياد كرده اند كه به علت خصي شدن، نياز و رغبتي به مسائل جنسي ندارند؛ اما اولاً: معناي اوليه «غير اولي الاربه» چنين چيزي نيست. «اربه» از ريشه «ريب» به معناي مشكوك و ناپسند است؛ دوم اينكه، بسيار بعيد است كه در صدر اسلام و در زمان حيات پيامبر كه هنوز مسلمانان امپراتوري تشكيل نداده بودند و حرمسراي آن چناني پديد نياورده بودند، چنين رسمي در ميان آنان بوده باشد كه بردگان را اخته كنند تا هنگامي كه در حرمسرا رفت و آمد مي كنند، خطري براي بانوان حرم نداشته باشند.
توصيه اي ديگر كه پس از شمردن اين مراتب به زنان شده است اين است كه:
«لا يضربن بارجلهنّ ليعلمُ ما يخفينُ من زينَتِهنّ»[7] احزاب (33) آيه 59.
اين جمله با آنكه بسيار مختصر بيان شده، اما چنان همه جانبه و مفيد است كه مي تواند گونه هاي مختلفي از اطوارهاي زني را واگويد كه دوست دارد به طريقي خود را بنماياند؛ مانند زني بدوي كه با پاي كوبي ها و به صدا درآوردن خلخال هاي پايش، مي خواهد ديگران را متوجه خود كند.
در پايان آيه[8] نور (24) آيه 31. آمده است كه:
«و باز گرديد به سوي خدا، همه شما اي ايمان آورندگان (اعم از زن و مرد)، باشد كه رستگار شويد.»
آيه ديگري[9] احزاب(33) آيه 59. در سوره احزاب آمده كه در آن، به زنان رسول و ديگر زنان مؤمن براي اينكه مورد آزار برخي مردان قرار نگيرند، توصيه هايي در باره جلباب شده است:
«اي پيامبر، بگو به همسرانت و دخترانت و زنان مؤمنين كه فرو گيرند برخود از جلابيب. اين نزديك تر است براي آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند، و خداوند آمرزنده و مهربان است.»
نكته هاي مبهمي در اين آيه براي ما هست كه گشودن آن شايد چندان كار آساني نباشد؛ از جمله اينكه: «جلباب» در آن روزگار به چه چيزي گفته مي شده و آيا واقعاً نوع خاصي از لباس بوده است؟ اين لفظ از ريشه «جلب» مي باشد و اگر جلباب به معناي پوششي گشاد باشد كه برجستگي هاي بدن را نشان ندهد و موجب جلب توجه ديگران نشود، باز هم هيچ اشاره اي نيست كه زنان موي سر خود را بپوشانند يا نپوشانند.
نكته ديگر كه در آيه فوق بسيار قابل تأمل است اينكه، در شهر كوچكي مثل مدينه آن روزگار كه همه آدم ها حتي به اسم مي توانستند يكديگر را بشناسند، زنان رسول و زنان مؤمنين به چه چيزي بايد شناخته مي شدند كه مورد تهمت و آزار قرار نگيرند؟ به نظر مي رسد كه در اينجا منظور از شناخته شدن، نوعي از شناخت از طرف ديگران نسبت به زن است كه ديگران آن زن را از رفتار، گفتار و نگاهش به وقار و گرايش به پاك دامني بشناسند، نه تنها اينكه مثلاً بشناسند كه اين زنِ فلاني است و چون زنِ فلاني است، كسي به او كاري نداشته باشد.
با توجه به آنچه گذشت، شايد بتوان گفت كه پوشش براي زنان و مردان، هم امري نسبي بوده است و هم اختياري؛ يعني به همان گونه كه ايمان به تعالي يافتن، امري اختياري و ارادي است، طبعاً انتخاب ملزومات و راهكارهاي متناسب براي رسيدن به تعالي هم، مبتني بر همان ايماني خواهد بود كه زن يا مرد اراده كرده است. به نظر مي رسد كه اجبار به پوشش هاي فرمايشي، غير از پيشنهاد و توصيه و نشان دادن راهكار است. اجبار براي مرد يا زني كه ايماني به تعالي يافتن ندارد، موجب اعتلاي او نمي شود و چنانچه مردان و زناني ايمان به تعالي يافتن داشته باشند، بي آنكه كسي اجبارشان كند، خودشان متناسب با شرايط محيط و موقعيت، از پوشش لازم استفاده مي كنند.
پی نوشت:
1- سوره نور، آیه 23
2- سوره نور، آیه 25
3- سوره حجرات، آیه 3
4- سوره نور، آیه 31
5- سوره نور، آیه 31
6- سوره نور، آیه 31
7- سوره احزاب، آیه 59
8- سوره نور، آیه 31
9- سوره احزاب، آیه 59
----------------------------------------------------------------------------------------------
در حاشيه مطلب نگارنده:
1 ـ در دست يابي به احكام و معارف اسلامي، نمي توان تنها به قرآن اكتفا كرد. سنت يعني قول و فعل و تقرير پيامبر و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ از مهم ترين منابع تبيين اسلام است. پيامبر اسلام (ص) در وصيت خويش به امت اسلامي فرمود: «من دو چيز گران بها در ميان شما به جاي مي گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم. تا زماني كه به اين دو چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد و اين دو، جدايي ناپذيرند تا قيامت.»
جدا ساختن قرآن از سنت و اكتفا به قرآن، نتيجه اي جز گمراهي نخواهد داشت، چرا كه بسياري از احكام و معارف اسلامي، به صورت كلي و سربسته در قرآن مورد اشاره قرار گرفته است و جزئيات آنها از سوي پيامبر و ائمه ـ صلوات اللَّه عليهم ـ بيان گرديده است.
2 ـ تكيه بر حدس و گمان در مباحث علمي و تخصصي، روش ناصوابي است. اينكه نويسنده مي گويد: «شايد فقيهان در هر دوره اي براي سامان دهي روزگار خود و متناسب با شرايط فرهنگي، اجتماعي و سياسي همان روزگار، استنباط خود را از مسئله حجاب بيان كرده و مي كنند»، و نيز مطالب نويسنده در خصوص شكل گيري مضامين فقهي و حقوقي شيعه متناسب با شرايط حكومتِ عباسيان، ناشي از عدم اطلاع وي از شيوه استنباط احكام در انديشه اسلامي است.
فقيه، حكم شرعي را تنها مبتني بر دلايل و مستنداتِ احكام شرع، بيان مي كند و مستندات او در استنباط حكم، متمركز بر كتاب و سنت است. مضاف بر آنكه فقيه با استنباطِ احكام، مي كوشد شرايط و فرهنگِ زمانه را به سوي آرمان هاي ديني متحوّل سازد، نه آنكه متناسب با شرايط زمان و مكان، احكام ديني را دنباله رو و تابعي از تحولات زمانه قرار دهد. اگر در فقه، سخن از نقش زمان و مكان در فقه و احكام شرعي است، مقصود، تأثيرِ زمان و مكان در موضوع شناسي و تحولاتِ موضوعات احكام شرعي است نه خودِ احكام.
3 ـ نويسنده مي گويد: جز متن قرآن، هيچ اثر مكتوب و مستندي كه تدوين آن به پيش از دوره بني عباس مربوط باشد، در دست نداريم. از اين جهت مي توان احتمال داد كه همه متون فقهي، فلسفي، كلامي، عرفاني و...، بيشتر متناسب با ساختار امپراتوري اسلامي شكل گرفته و نه آنچه قبلاً در حجاز و در زمان پيامبر به عنوان اسلام مطرح شده است.
اولاً: روايات فراواني از پيامبر و ائمه پيش از دوران عباسيان در كتابهاي فقهي شيعه موجود است.ثانياً: سخناني از ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ كه در دوران عباسيان به عنوان متونِ اصلي استنباط احكام در اختيار فقيهان قرار دارد، همگي تبيين اسلامِ اصيل اند. اعتقاد به عصمتِ ائمه، بيانگر آن است كه آنان احكام الهي را بدون تأثير پذيري از فرهنگ زمانه و شرايط مختلف فردي و اجتماعي،بيان مي كنند و آنچه ايشان بيان مي كنند، حكمِ ابلاغ شده از سوي خداوند و پيامبر اوست.
4 ـ نويسنده پس از كنار گذاشتن روايات، مدعي شده است كه :«متن قرآن را نيز نمي توان به درستي فهميد، مگر با شناخت معيارهاي زباني همان روزگار بعثت در حجاز، كه البته اين نيز كار چندان آساني نيست، زيرا بسياري از واژگان در طول تاريخ، و به ويژه در دوره 550 ساله امپراتوري عباسيان، معناها و مصداق هاي متفاوتي از اصل خود پيدا كرده اند».
نتيجه اين سخن آن است كه شناخت مفاهيم و احكام اسلامي تقريباً دور از دسترس بوده و تنها در مواردي اندك و آن هم به سختي، مي توان كتاب خدا را فهميد.
به علاوه آنكه منابع فراواني از كتابهاي لغت كه منصوب به دورانِ نزديك به عصر پيامبر و نزول قرآن هستند، در دسترس ما نيست و علاوه بر اين، ادعاي اينكه اكثر لغات و واژه هاي قرآن كريم در دوره حكومت عباسيان، دستخوشِ تغيير و تحولِ معنايي شده اند، دليلي به همراه ندارد و تا دليلي قطعي بر تحوّل در معناي واژگان قرآن كريم ارائه نگردد، روش محاوراتيِ عقلا بر آن است كه معاني فعليِ واژگان قرآن را همان معانيِ عصر نزول دانسته و بر آن اعتماد مي نمايند و نهايتاً در مواردِ ابهام در واژگان قرآن، سخنان ائمه (ع) بهترين مفسّر در تبيين قرآن كريم است.
نكته آخر اينكه از آنجا كه قرآن كريم عموماً كلياتِ احكام ديني را بيان كرده است، در استنباط جزئياتِ احكام، محور و مدارِ اصلي براي تقيه، روايات رسيده از معصومين ـ عليهم السلام ـ به ويژه امام باقر و صادق ـ عليهما السلام ـ است.
5 ـ تمامي مدعاي نويسنده در توضيح آياتِ حجاب آن است كه از اين آيات نمي توان فهميد كه زنان بايد موي سر را از نامحرم بپوشانند. وي در توضيح معناي خمار مي گويد: «خمار به هر چيزي گفته مي شود كه پوشش براي چيزي يا جايي محسوب شود و در آيه، سخن از اين نيست كه زنان خمار را روي سر خويش بيندازند؛ بلكه سخن اين است كه خمار را روي سينه و گريبان (جِيْب) بيندازند.
اگر نويسنده تنها به چند تفسيرِ معتبر شيعه و اهل سنت مراجعه مي كرد به خوبي درمي يافت كه مفسران تصريح كرده اند كه مراد از خمار، پارچه اي است كه زنان سر را با آن مي پوشانده اند.
علامه طباطبائي(ره) در تفسير گران سنگ الميزان مي گويد: خمار همان چيزي است كه زن سر خويش را با آن مي پوشاند و آن را بر روي سينه هاي خويش مي اندازد.
طبرسي نيز در مجمع البيان گفته است: خمار، پوششِ سرِ زنان است كه بر گريبان آنان نيز قرار مي گيرد. ايشان همچنين از ابن عباس نقل مي كند كه مقصود از آيه شريفه آن است كه زن، موها و سينه خويش را بايد بپوشاند.
6 ـ نويسنده در معناي جلباب هم تشكيك كرده و مدعي است كه نمي دانيم جلباب به معناي پوششي است كه سر را مي پوشاند.
متأسفانه در فهم معناي جلباب نيز نويسنده بر شك و گمان تكيه كرده و از اين رو نتوانسته است به مفهوم اين واژه دست يابد. نگاهي به تفاسير قرآن كريم و كتاب هاي لغت، به خوبي نشان مي دهد كه جلباب، پارچه اي بوده است كه زنان سر و گردن و بنابر نظر بعضي، تمام بدن را با آن مي پوشانده اند. علامه طباطبائي در تفسير الميزان چنين آورده است كه مراد از جلباب، پارچه اي است كه تمام بدن را مي پوشاند و يا پارچه اي است كه سر و گردن را مي پوشاند . جا داشت لااقل نويسنده كتاب پر ارج «مسئله حجاب» استاد شهيد مرتضي مطهري را مورد مطالعه قرار مي داد تا دچار برداشت هاي ناصواب از آياتِ قرآن كريم نگردد