هفدهم دي‌ماه 1314 روز اعلام رسمي ممنوعيت حجاب از سوي رضاشاه، از جمله وقايع بسيار مهم در تاريخ تحولات ايران به شمار مي‌رود. اين واقعه از نظر برخي، نتيجه طبيعي نهضت بانوان و تلاش‌هاي آنان براي دستيابي به حقوق از دست رفته خويش قلمداد مي‌شود. از اين منظر، اقدام رضاشاه پهلوي مبني بر كشف حجاب پايان طبيعي و نتيجه نهايي كليه حركت‌ها و جنبش‌هايي بود كه بانوان ايران از انقلاب مشروطيت به بعد پرچمدار آن بوده‌اند. مقاله حاضر بر آن است تا با نظر به نيم قرن تحولات مربوط به حضور اجتماعي زنان، تأثير واقعه هفده دي‌ماه را بر اين روند مورد بررسي قرار داده و اين ديدگاه را كه ممنوعيت حجاب در حقيقت نوعي آزادسازي زنان و طليعه‌اي بر حضور فعال و مثبت آنان در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي، سياسي و فرهنگي بوده است، به بوته نقد تاريخي بگذارد. حاصل اين مطالعه تاريخي، ما را به اين حقيقت رهنمون مي‌سازد كه قضيه كشف حجاب نه تنها موجب امتداد نهضت بانوان و افزايش حضور اجتماعي آنان نشد، بلكه آن را دچار يك انقطاع تاريخي گرداند.

قضيه كشف حجاب مطابق با تبليغات رژيم پهلوي، نتيجه محتوم و طبيعي نهضت بانوان براي احقاق حقوق تاريخي از كف رفته آنان قلمداد مي‌شد. در اين نحوه تلقي، استيفاي كامل حقوق زنان از حيث اجتماعي از رهگذر اقدام رضا شاه پهلوي در هفده دي‌ماه 1314 تحقق يافته است. گرچه مي‌توان پذيرفت كه تا قبل از اين تاريخ زمزمه‌هايي در برخي محافل و نوشتارها در خصوص رفع حجاب ديده مي‌شود،[1] اما چنانچه اين موارد به اين نتيجه منتهي گردد كه «اقدام رضا شاه ثمره طبيعي نهضت بانوان بوده است» آن گاه بايد با ترديد به اين نتيجه‌گيري نگريست.

دستگاه تبليغاتي رژيم پهلوي با پذيرش و تبليغ چنين نتيجه‌اي تمامي تلاش‌ها و كوشش‌هايي را كه براي بهبود وضعيت زنان ايراني در طول دوره قاجار و به ويژه ادوار پاياني آن صورت گرفته، نظير ايجاد مدارس و تعليم دختران و يا حتي حضور بانوان در مبارزات سياسي مردم، به عنوان زمينه‌اي براي كشف حجاب ارزيابي كرده است.

اما سؤال مهمي كه در اينجا مطرح مي‌گردد، اين است كه آيا هر گونه حضور اجتماعي و سياسي زنان و يا مطالبات طبقه بانوان در خصوص بهره‌مندي از مواهب تعليم و تربيت و علم‌آموزي را مي‌توان به عنوان زمينه و بستري براي آن چه «كشف حجاب» نام گرفت، ارزيابي كرد؟

سنت تاريخ نگاري رژيم پهلوي و حتي بسياري از مطالعات تاريخي اروپائيان، موضوع ممنوعيت چادر و كشف حجاب را به گونه‌اي تحليل مي‌كنند كه گويي اقدام رضا شاه پهلوي در اين مورد حلقه نهايي يك‌سري تحولات زنجيره‌وار بوده است و خواسته يا ناخواسته به اين تلقي ناصواب دامن مي‌زنند كه فرجام منطقي و پايان طبيعي كليه حركت‌ها و جنبش‌هايي كه بانوان ايراني از اواخر سده سيزدهم هجري قمري و به ويژه انقلاب مشروطيت به بعد پرچمدار آن بوده‌اند، ممنوعيت قانوني و رسمي حجاب بوده است؛ در حالي كه اگر به مقاومت‌هايي كه در برابر موضوع ممنوعيت چادر در دوره رضا شاه صورت گرفت توجه كنيم، اولين نتيجه‌اي كه خواهيم گرفت آن است كه «اگر هم بتوانيم اقدام رضا شاه را به دنبال آن حركت‌ها و جنبش‌ها در نظر بگيريم، اين دنباله نه تنها در راستا و امتداد منطقي و طبيعي آن تحولات نمي‌باشد، بلكه نوعي كژراهه و انقطاع در جريان طبيعي احقاق حقوق بانوان بوده است».

در اين مقاله خواهيم كوشيد تا با نظر بر نيم قرن تحولات مربوط به حضور اجتماعي زنان در عرصه‌هاي سياسي و فرهنگي، اين ديدگاه را كه «ممنوعيت حجاب در سال 1314 نوعي آزاد‌سازي زنان و طليعه‌اي بر حضور اجتماعي فعال و مثبت آنان بوده است» از منظر نقادي تاريخي به بحث بگذاريم. مبناي اساسي نظريه فوق اين است كه حجاب مانع اصلي حضور فعال زن در اجتماع و مهمترين قيد در راه تعالي روحي و فكري او مي‌‌باشد. اين مبنا را از گفته‌هاي شخص رضاشاه برگرفته‌ايم، آنجا كه به محمود جم گفته بود: «زن ايراني بايد به هر قيمتي كه شده است از اين چادر سياه آزاد شود. چادر سياه دشمن ترقي و پيشرفت مردم است» (رستاخيز، 16 دي‌ماه 2535؛ به نقل از خاطرات جم).

در پايان نيز به اين سؤال اساسي خواهيم پرداخت كه واقعه هفده دي‌ماه 1314 بر روند نهضت بانوان چه تاثيري داشته است. منظور ما از اصطلاح «نهضت بانوان» آن گونه تلاش‌هايي است كه در بطن جامعه ايراني در طي دو سده اخير به وقوع پيوسته و هدف آن عبارت از دستيابي بانوان ايراني به جايگاهي شايسته در جهت به فعليت رسيدن ظرفيت‌ها و استعدادهاي بالقوه آن‌ها بوده است؛ ظرفيت‌هايي كه در تعاليم مذهبي تشيع- به عنوان مذهب قاطبه ايرانيان- مكنون بوده، اما به واسطه علل تاريخي و اجتماعي به نحو مطلوب امكان ظهور و بروز نيافته بود.

از اين منظر نهضت بانوان از معناي فمينيستي واژه متمايز بوده و جرياني است كه در بطن روند تدريجي بيداري مردم ايران در يك قرن و نيم اخير ريشه دارد.

در ابتدا لازم است مروري اجمالي بر چگونگي اعلام رسمي كشف حجاب در هفده دي 1314 داشته باشيم.

 

1) اعلام رسمي كشف حجاب

درباره انتخاب و پيشنهاد روز هفده دي ماه به رضاشاه در خاطرات دو عنصر اصلي مراسم يعني وزير معارف و نخست‌وزير وقت تفاوت‌هايي مشاهده مي‌شود؛ چنان‌كه هر دو مي‌كوشند پيشنهاد اين روز به شاه را به خود منتسب سازند. در هر حال پس از ارائه چنين پيشنهادي به شاه وي اظهار مي‌دارد: «بايد اين موضوع در هيأت وزراء مطرح شود و به تصويب برسد... اين مسأله ساده‌اي نيست؛ خيلي مهم است و بايد حتماً انجام شود. منتها اين انقلاب بزرگ بايد با فكر و تدبير صورت بگيرد» (همان).

اين سخنان حاكي از نگراني شاه از نتيجه عمل است؛ اما ترديدي در انجام عمل نيست. محمود جم نيز در خاطراتش از ترديد و نگراني خود و ساير اعضاي هيأت دولت ياد كرده، مي‌نويسد: «مهمترين نگراني كه نه تنها (گريبانگير) من، بلكه گريبانگير ساير اعضاء دولت نيز بود، مسأله عكس‌العمل افراد متعصب در برابر اين اقدام بود» (همان).

خبر اين نگراني و ترديد در انجام طرح به شاه مي‌رسد و او ضمن تأييد آن اظهار مي‌كند: «ممكن است اقداماتي عليه اين كار صورت بگيرد و مسأله عفت و نجابت زن را پيش بكشند، اما نجابت و عفت زن به چادر مربوط نيست. مگر ميليون‌ها زن بي‌حجاب كه در ممالك خارجه هستند، نانجيبند؟ از اين گذشته همسر من و دختران من در اين كار پيش قدم هستند» (همان: سخنان رضاشاه خطاب به جم). آن‌گاه رضا شاه علت شركت خانواده خود را در جشن آن روز بيان مي‌كند:

«شركت همسر و دختران من در جشن دانشسراي مقدماتي بدون حجاب بايد سرمشق همه زنان و دختران ايراني مخصوصاً خانم‌هاي شما وزراي مملكت باشد» (خاطرات صدرالاشراف، 1364: ص 305).

اصرار و الحاح شاه در اجراي طرح بي‌سابقه[2] خويش از اين جملات به خوبي پيداست: «زن ايراني بايد به هر قيمتي كه شده است از اين چادر سياه آزاد شود... براي آزادي زنان ايراني هر گونه مانعي را از سر راه آن‌ها برخواهم داشت... (چادر) دشمن ترقي و پيشرفت مردم است».

قبل از مراسم هفده دي قرار بود كه بانوان بدون چادر و حجاب و حتي روسري (چارقد) در مراسم حاضر شوند، اما به واسطه نگراني از برانگيخته شدن احساسات مخالفين در آخرين روزها تصميم گرفته شد كه بانوان به كلي سربرهنه نباشند، بلكه كلاه بر سر بگذارند و به آن ترتيب در مراسم حضور يابند (رستاخيز، 16 دي‌ماه 2535). با اين تمهيدات و آماده باش قبلي نيروهاي امنيتي، روز هفدهم دي‌ماه سال 1314 كه در تاريخ پوشش و حجاب زن ايراني مقطع سرنوشت‌سازي به شمار مي‌رود، فرا رسيد. در اين روز «از ساعت‌ها قبل دو سلماني مردانه در يكي از اتاق‌هاي دانشسرا آماده كار بودند؛ مو شانه مي‌كردند، اضافه‌ها را مي‌زدند و سر خانم‌ها را چون تازه از زير چادر درآمده بود و جلوه‌اي نداشت به سبك مردانه مي‌آراستند» (زن روز، 11 دي‌ماه 1344). در اين روز دانشسراي مقدماتي شكل ديگري پيدا كرده بود. «محصلين و معلمان و مديران مدارس در صف‌هاي منظم منتظر ورود رضا شاه به اتفاق خانواده‌اش بودند. مراسم به مناسبت اعطاي دانشنامه به بانواني كه از دانشسرا فارغ التحصيل مي‌شدند، منعقد گرديده بود و موقع و مكان بسيار مناسبي براي اعلام تصميم (كشف حجاب) بود» (رستاخيز، 16 دي‌ماه 2535؛ به نقل از محمد رضاشاه پهلوي به مناسبت 17 دي‌ماه 1314). بالاخره پس از مدتي انتظار «رضاشاه به اتفاق ملكه و دو دخترش كه رفع حجاب كرده بودند و لباس اروپائي به تن داشتند، در دانشسراي مقدماتي حضور يافت و ضمن اعطاي ديپلم‌ها به محصليـن، كشـف حجـاب را رسماً اعلام كرد» (آوري، 1366: ج2، ص72).

محمود جم در خاطرات خود در ارتباط با نظر رضا شاه نسبت به مراسم هفده دي در دانشسراي مقدماتي مي‌نويسد: «(رضاشاه) مرا احضار فرمودند و گفتند... ما ميله‌هاي زندان را شكستيم. حالا خود زنداني كه آزاد شده است، وظيفه دارد كه براي خودش به جاي قفس، خانه قشنگي بسازد... دقت كنيد كه اين قبيل مراسم و جلسات تكرار شود تا خانم‌ها مرتب در آن‌ها حضور يابند و بيشتر با آداب و رسوم اجتماع و معاشرت عادت كنند» (رستاخيز، 16 دي ماه 2535). اين در حالي بود كه بسياري از زنان بالاجبار در مراسم شركت كرده بودند و آثار شرم و حيا از رخسارشان هويدا بود. حتي عده‌اي از آن‌ها تا پايان مراسم رو به ديوار ايستاده و اشك مي‌ريختند. اما روزنامه‌هاي آن زمان از اين روز تاريخي چنان به بزرگي ياد كردند كه گويي زنجير اسارت و بردگي زن برداشته شده است.

روزنامه تجدد، ارگان غير رسمي تبليغات رژيم، در فرداي آن روز نوشت: «قرن‌ها زنان اين كشور در حالت خمود و مذلت به سر برده و در حقيقت نيمي از پيكر اين اجتماع فلج و از كار افتاده بود. ديروز به اين سيه بختي و جهالت خاتمه داده شد» (تجدد ايران، 19 دي‌ماه 1314).

 

2) مباني نظري تبليغات هفده دي‌ماه 1314 در بوته نقد تاريخي

جريان تبليغات در دستگاه رژيم پهلوي از دو زاويه در خور تامل و ارزيابي است. از يكسو اين ادعاي روزنامه تجدد كه تا قبل از هفدهم دي‌ماه 1314 زنان ايراني در حالت خمودي، مذلت، فلج و از كار افتادگي، سيه بختي و جهالت بوده‌اند و از سوي ديگر اين ادعاي رضاشاه كه اقدام او در رفع حجاب بانوان به مثابه شكستن ميله‌هاي زندان و اعطاي آزادي به زنداني است. چنانچه اين ادعا منطبق با واقعيت باشد، لازم مي‌آيد كه دو نتيجه منطقي بر آن مترتب باشد:

1- زنان ايراني تا قبل از هفده دي 1314 هيچگونه حضور فعال و مثبتي در عرصه سياسي- اجتماعي جامعه ايران نداشتند.

2- در مقابل اين اعطاي آزادي به زن ايراني هيچگونه مقاومتي از سوي زنان صورت نگرفت.

حال آن‌كه نه شواهد تاريخي مقدم بر هفده دي نتيجه اول را تأييد مي‌كند و نه توسل رضاشاه به زور و ارعاب و قوه قهريه به صحت نتيجه دوم مهر تأييد مي‌گذارد. از آنجا كه مقاومت‌ها و ناخرسندي قاطبه زنان ايراني در فرداي كشف حجاب واضح‌تر و آشكارتر از آن است كه نيازي به ذكر شواهد تاريخي داشته باشد و انبوهي از اسناد ادارات دولت رضاشاه به گونه‌اي روشن و غيرقابل تأويل به اين مقاومت‌ها تصريح كرده‌اند، شايد پرداختن به اين جنبه از موضوع چندان ضروري نباشد؛[3] از اين رو در ادامه تنها تلاش خواهيم كرد تا بي‌بنيادي نتيجه اول را كه اساس نظريه رژيم رضاشاه و پايه تاريخي ادعاي آن رژيم در كشف حجاب مي‌‌باشد از رهگذر نقد تاريخي آشكار سازيم.

چنان‌كه اشاره شد، اولين نتيجه منطقي نظريه‌ پيشين آن است كه علي القاعده تا قبل از اقدام رضاشاه در ممنوعيت رسمي چادر، زنان ايراني هيچگونه حضور اجتماعي مثبتي نداشتند. اما آيا شواهد تاريخي نيز چنين نتيجه‌اي را تأييد مي‌كند؟ اشاره به چند مورد نقيض، غيرتاريخي و نامطمئن بودن نظريه مذكور را روشن مي‌سازد. 

خوشبختانه مدارك تاريخي كافي وجود دارد كه حضور اجتماعي زنان ايراني را در عرصه‌هاي بسيار سرنوشت‌ساز اين ملت در ادوار تاريك قاجار و مشروطه با حجاب كاملاً سنتي تأييد مي‌نمايد كه در ادامه به سه مورد آن اشاره مي‌شود. البته در اين‌جا بايد يادآور شد كه ارائه شواهد زير به اين معنا نيست كه بانوان ايراني در ادوار مقدم بر هفده دي 1314 در وضع مطلوبي به سر مي‌برده‌اند، بلكه تنها به اين معناست كه اولاً حجاب و پوشش سنتي زن ايراني مانعي براي تأثيرگذاري اين قشر عظيم در مقدرات اساسي كشور نبوده است و ثانياً در تلاش‌هايي كه جهت بهبود وضعيت زنان تا قبل از اقدام رضا شاه صورت مي‌گرفته، رفع حجاب به عنوان يك آرمان فراگير اجتماعي محلي از اعراب نداشته است.

 

1-2) شواهد تاريخي متعارض

شواهد تاريخي حاكي از آن است كه زنان با وجود برخورداري از حجاب سنتي همواره حضوري فعال و مثبت در عرصه‌هاي مختلف اجتماعي داشته‌اند. برخي از آن‌ها عبارتند از:

 

1-1-2) لغو قرارداد رژي

 يكي از نكات بسيار قابل توجه در ماجراي قرارداد رژي و لغو امتياز انحصار دخانيات در سال 1309 هـ..ق حضور چشمگير بانوان تهراني در اعتراضات مذهبي مردم عليه اين قرارداد و اقدام بي‌سابقه آنها در خصوص سوق دادن اعتراضات به سوي شخص ناصرالدين شاه است كه اين موضوع يعني اعتراض به شخص شاه حتي در اعتراضات علماء نيز با چنين شدتي مشاهده نمي‌شود. گزارش زير از رساله دخانيه شيخ حسين كربلائي خواندني است:

«صبح دوشنبه سوم جمادي الثاني (1309 هـ .ق) ... زنان نيز دسته دسته و فوج فوج آمدند تا اينكه جمعيت آنان انبوه شد. پس از اين اجتماع زنان ابتدا روانه بازار شدند. هر دكان را گشوده ديدند، خواهي نخواهي بستند... جمعيت زنان با آن انبوهي و كثرت پس از فراغت جستن از اين كار، تماماً سرها را از روي چادرها لجن گرفته و فرياد و فغان‌كنان رو به ارك دولتي رفتند ... تفصيل اين موقف دهشتناك و شرح آن رستاخيز عظيمي كه در آن موقع برپا شد جز كه بالعيان ديده شود وگرنه در گفتار نتواند گنجيد...» (كربلايي، 1361: صص112-110).

نويسنده رساله دخانيه كه خود نيز از جنبش زنان در قضيه تنباكو بهت زده شده ‌بود و نمي‌توانست با معيارهاي عرفي خود حضور اجتماعي زنان را كاملاً هضم نمايد، گرچه در لابلاي گزارش خود نقدي ضمني بر حركت بانوان در آن روز دارد، اما ضمناً خوشحالي خود را از نتيجه مثبت اين حركت پنهان نمي‌كند و در دنباله گزارش خود مي‌نويسد: «از چنين هنگامه عظيمي كه دفعتاً در ميدان ارك برپا گرديد، تمامي اجزاء دولت، خاصه اهل حرمسراي سلطنتي را وحشت و دهشت عظيمي فراگرفته از صدر تا ساقه مضطرب و پريشان شدند» (همان).

اجتماع زنان چنان رستاخيزي را به وجود آورد كه نائب السلطنه ناچار شد در مقابل زنان معترض اعلام كند:

«همشيره‌ها، فرنگي‌ها را بيرون مي‌كنيم. هيچ يك از علماء را نمي‌گذاريم بيرون بروند، خاطرتان جمع باشد» (رك. تيموري، 1361: ص152).

گزارش اين حادثه تاريخي به خوبي نشان مي‌دهد كه عليرغم تصور ناصوابي كه حجاب ستيزان دوره پهلوي درصدد اشاعه آن بوده‌اند، مبني بر اين كه حجاب مانع حضور فعال زن در عرصه تحولات اجتماعي است، مبارزات تاريخي مردم ايران عليه استبداد داخلي و نفوذ بيگانه به يمن حضور زنان برخوردار از پوشش سنتي، توفندگي و برندگي يافته و به نتيجه مطلوب يعني لغو امتياز رژي رسيده است.

 

2-1-2) نهضت مشروطيت

در جريان خيزش بزرگ مردم ايران در نهضت مشروطيت نيز بار ديگر حضور اجتماعي زن برخوردار از پوشش و حجاب سنتي به صورتي چشم‌گير و مؤثر مشاهده مي‌شود. در ماجراي تحصن علماي تهران در حرم حضرت عبدالعظيم و پس از انتشار اين خبر در سطح شهر تهران، در روز چهارده ذيعقده 1324 هـ .ق هنگامي كه مظفرالدين شاه از خانه اميربهادر باز مي‌گشت، «مردم سر راه او انبوه شدند و زنان گرد كالسكه او را گرفته و فرياد مي‌زدند: ما آقايان و پيشوايان دين را مي‌خواهيم. عقد ما را آقايان بسته‌اند، خانه‌هاي ما را آقايان اجاره مي‌دهند... اي شاه مسلمان بفرما روساي مسلمانان را احترام كنند. اي پادشاه اسلام وقتي روس و انگليس با تو طرف شوند شصت كرور ملت ايران به حكم آقايان جهاد مي‌كنند»(كسروي تبريزي، 1369: ص69).

كسروي تبريزي پس از ارائه اين گزارش در يك ارزيابي مورخانه مي‌نويسد: «امروز زنان با همه روبند و چادر كار بسياري كردند» (همان). تأكيد كسروي بر روبند و چادر با توجه به اين كه وي يكي از روشنفكران عصر پهلوي است، در خور توجه بسيار مي‌‌باشد.

 

3-1-2) فعاليت انجمن «مخدرات وطن»

 آنچه تاكنون به عنوان نمونه‌هايي از حضور اجتماعي زنان ارائه شد به مواردي مي‌پرداخت كه زنان را نه به عنوان يك جمعيت حزبي و گروهي بلكه به عنوان بخش عظيمي از جمعيت معترض به سياست‌هاي حكومت در عرصه‌ اجتماعي نشان مي‌دهد؛ اما نقطه عطفي كه در انقلاب مشروطيت براي جمعيت زنان حاصل شد، شكل‌گيري گروه‌ها و انجمن‌هايي بود كه با تمركز بر محوريت بانوان به استيفاي حقوق اجتماعي و سياسي نه تنها بانوان بلكه كليه آحاد جامعه ايراني مي‌پرداخت. نمونه‌اي از اين انجمن‌ها كه در ماجراي مقاومت در برابر ضرب الاجل! روسيه به ايران نقش آفرين بوده‌اند، به عنوان آخرين نمونه از حضور اجتماعي زنان ذكر مي‌شود.

در سال 1328هـ .ق جمعيتي با عنوان انجمن «مخدرات وطن» شكل مي‌گيرد و در نخستين جلسه آن، هيأت مديره‌اي به شرح زير انتخاب مي‌شود:

بانو آغا بيگم دختر شيخ هادي نجم‌‌آبادي (رئيس)، بانو آغاشاهزاده امين (خزانه‌دار) و بانو صديقه دولت‌آبادي (منشي). اين زنان و ديگراني كه اين انجمن را همراهي مي‌كردند، اگرچه تاثيرات بسياري از وضع اجتماعي زنان اروپائي پذيرفته بودند، اما در پي‌جويي اهداف اجتماعي خود تلاش داشتند تا از حدود و حريم وضعيت زنان برخوردار از حجاب سنتي تجاوز نكنند؛ از همين رو حتي هنگامي كه براي ترغيب دختران به آموزش، مدرسه‌اي برپا كردند و اداره آن هم به عهده يك زن ارمني نهاده شد، براي اينكه هدف اصلي مدرسه يعني آموزش و تعليم دختران عملي گردد، مدير مدرسه هم با پوشش اسلامي (چادر و نقاب) در سر خدمت حاضر مي‌شد (رك. بامداد، 1349: ص16).

در همان سال 1328 هـ . ق(1911م) پس از آن كه دولت روسيه به ايران ضرب الاجلي داد، به همت همين انجمن، تجمع عظيمي از بانوان تهراني در مقابل مجلس شوراي ملي برپا شد كه هزاران زن چادري، كفن سفيد بر گردن انداخته و در اين تجمع حضور يافتند. نكته قابل توجه در اين تجمع آن كه سخنرانان آن زن بودند كه عمدتاً در دفاع از مشروطيت و استقلال كشور سخن راندند. يكي از دختران دانش‌آموز در اين تجمع مردان را خطاب قرار داده و اشعار زير را مي‌خواند:

«اي پـســران پـــدر نــاخـلــف

مــرگ بــه از زنــدگي بـي‌شــرف

آن كه در او غيرت و ناموس هست

كي به دلـش وحشتي از روس هست

موقـع جانبـازي و مـردانگيـســت

تــرس ز بــي‌حسـي و ديـوانگيست

مـوقع كـار اســـت معيـت كنـيــد

مـي‌رود اســـلام حميــت كنــيــد»

 (همان: ص17).

 

زنان تجمع كننده به اين مقدار اكتفا نكرده و براي جهاني كردن صداي اعتراض خود به تلگراف خانه رفتند و تلگرافي مبني بر شكايت از دولت روسيه تزاري به تمام كشورهاي بزرگ مخابره كردند. از جنبه حمايت از دولت مشروطه نيز «بيشتر بانوان با طيب خاطر حاضر شدند با فروش جواهرات و زينت آلات خود قسمتي از بدهي دولت را به روسيه تزاري بپردازند» (همان: صص21-20).

حضور پررنگ بانوان روبسته تهراني در اعتراض به دولت روسيه موجب گرديد كه دولت روسيه تزاري به وزنه سنگيني كه در معادلات سياسي اجتماعي ايران در حال بازيابي هويت و توان خويش بود، يعني طبقه بانوان، با دقت و علاقه بيشتري بذل توجه نمايد. از اين رو، در يك اقدام غيرعادي درصدد برآمد تا ميزان پايبندي اين طبقه به سنن ديني و ملي را از يك طرف و ميزان تأثير‌پذيري آن‌ها از وضعيت عمومي زنان كشور‌هاي اروپائي را از طرف ديگر به سنجش بگذارد؛ فلذا طي اعلاميه‌اي از انجمن مخدرات وطن خواست كه نسبت به سؤالات زير اعلام موضع نمايد. پرسش‌هاي دولت روسيه و پاسخ‌هاي انجمن از جهت پرتوي كه بر وضعيت آگاهي و شعور تاريخي بانوان تهراني مي‌افكند، در خور توجه است.

 

سوالات دولت روسيه:

1- آيا اساس مشروطيت در ايران هيچ گونه تغييري در وضع زن‌هاي ايراني داده است يا خير؟ و اگر تغيير وضعي داده، آن تغيير چگونه است و اگر تغيير وضع حاصل نشده، علت چه بوده است؟

2- آيا زنان ايران مشروطيت را به اساس سابق ترجيح مي‌دهند يا خير؟ اگر ترجيح مي‌دهند سبب چيست و اگر ترجيح نمي‌دهند، علت چه چيز است؟

3- آيا زن‌ها از وضعيت خودشان رضايت دارند يا خير؟ اگر رضايت ندارند علت چيست؟

4- آيا وضع زنان فرنگ را بهتر از خود مي‌دانند يا خير و اگر بهتر مي‌دانند علت چيست؟

5- از كجا و به چه شكل منتظر خوب شدن قدر و قيمت خود هستيد؟

اعلاميه دولت روسيه با اين جمله پايان مي‌پذيرفت: «خانم‌هايي كه ميل ندارند اسم خود را افشا نمايند، مستدعي است به عوض اسم علامت مخصوص (!) در ذيل ورقه درج نمايند» (همان: صص 21-20).

انجمن مخدرات وطن در پاسخ به اين پرسش‌ها- كه مي‌توان از آن به عنوان اولين نمونه نظر سنجي يك دولت بيگانه از اتباع دولت ايران ياد كرد- پاسخ‌هاي ذيل را ارائه مي‌كند:

1- البته وجود قوي يا ضعيف منشاء اثر است، چون مشروطيت ايران قدرتي نداشت، همين قدر سبب شد كه چند مدرسه براي نسوان مفتوح ]شود[ و نفوسي چند پيدا شدند كه تمدن و تربيت را بر بي‌هنري و بطالت ترجيح بدهند.

2- هر كس وجدان صحيح دارد عدل و قانون را بر استبداد و هرج و مرج ترجيح مي‌دهد و اين امر اختصاص به زن يا مرد ندارد.

3- از وضعيت خود رضايت نداريم به علت بي‌نظمي و بي‌قانوني.

4- وضع زنان فرنگ را ترجيح مي‌دهيم از اين جهت كه باهنرند نه از جهات ديگر.

5- منتظر خوب شدن وضعيت خود هستيم از راه اجراي قانون مساوات؛ چرا كه قدر و قيمت انسان در اشاعه قانون حاصل مي‌شود و بس (همان).

تأمل و دقت در اين پرسش و پاسخ‌ها چند نكته مهم را روشن مي‌سازد و آن اينكه:

 

الف) دولتي چون امپراتوري روسيه تزاري خوب مي‌داند كه جهت پيشبرد اهداف سلطه جويانه خود در ايران كه در سراسر سده سيزدهم هجري رو به افزايش بوده است، اكنون پس از انقلاب مشروطيت، شناسايي نقاط قوت تحرك اجتماعي ايرانيان و از جمله طبقه بانوان امري اجتناب‌ناپذير است و سياست‌هاي آتي آن دولت بسته به ميزان شناختي است كه از نيروهاي اجتماعي تاثيرگذار در تحولات داخلي ايران خواهد داشت.

 

ب) در پاسخ‌هاي انجمن مخدرات وطن نيز نكات تاريخي ارزشمندي يافت مي‌شود، از جمله: 1- پاسخ‌هاي انجمن فراتر از محدوديت‌هاي چشم‌اندازهاي جنسيتي مطرح مي‌شود وآمال و خواسته‌ها منحصر در حقوق زنان نمي‌باشد (نوعي درك ملي و فرا طبقاتي). 2- آنچه دغدغه اصلي انجمن مي‌تواند تلقي شود، افزايش سطح تعليم و سوادآموزي و هنروري بانوان ايراني است. از اين‌رو در پاسخ اول مهمترين و عاجل‌ترين ثمره مشروطيت را ايجاد مدارس قلمداد مي‌كند و در پاسخ چهارم برتري زن فرنگي بر زن ايراني را، در آن دوره تاريخي، فقط منحصر در ميزان بالاي سواد و برخورداري از آموزش مي‌داند و ديگر موارد تفاوت ميان زن فرنگي و زن ايراني، نظير نوع پوشش را كه مي‌توانست مستمسكي براي برتري زن فرنگي باشد با تعبير «جهات ديگر» از حوزه مقايسه و ارزيابي خارج مي‌سازد. به عبارت ديگر تغيير پوشش و حذف حجاب را در زمره آمال و اهداف ترقي‌خواهانه زنان ايراني قلمداد نمي‌كند و اين مطلب در مقايسه با دعوي رژيم پهلوي نكته‌اي بسيار مهم و قابل تأمل است. 3- اميدواري انجمن به آينده از پاسخ سؤال پنجم هويداست.

 

ج) از مجموع اين پرسش‌ و پاسخ‌ها نكته‌اي كه در ذهن هر انسان مستعد براي بهره‌برداري از ظرفيت‌هاي اجتماعي جامعه ايراني در آن زمان نقش مي‌بست اين بود كه چون زنان ايراني شديداً خواستار ايجاد مدارس و افزايش سطح معلومات خود هستند و چون به غير از تفاوت سطح تعليم و آموزش ميان خود و زنان فرنگي نكته قابل اعتراض و يا محتاج تغييري احساس نمي‌كنند، پس هر گونه دگرگوني در وضعيت زن ايراني لامحاله از رهگذر مدارس و نظام آموزش عملي خواهد بود. با توجه به اين نكته است كه خواهيم فهميد چرا در دوره رضاشاه تمركز اصلي براي تغيير و تحول در وضع حجاب بانوان روي مدارس و دانشسراها قرار مي‌گيرد و چرا براي اعلام رسمي كشف حجاب در هفده دي‌ماه 1314 دانشسراي مقدماتي نقش آفريني مي‌كند.

 

3) زن ايراني در فرداي هفده دي‌ماه 1314

هفدهم دي‌ماه 1314 گرچه كوشيد با ستيز با چادر به زعم طراحان آن، زن ايراني را از زندان رها سازد، اما آنچه در عمل اتفاق افتاد كشيده شدن حجابي سنگين بر روند طبيعي اعتلاي شخصيت و حقوق زن ايراني بود. گذشته از درصد كمي از بانوان كه طوعاً يا كرهاً دست از حجاب سنتي كشيدند، قاطبه زنان ايراني در شش سال باقيمانده از دوران رضاشاه (از دي‌ماه 1314 تا شهريور ماه 1320) براي حفظ آنچه كه نشانه هويت مذهبي خود مي‌دانستند، دوران پرمرارتي را تجربه كردند. ضربه روحي بزرگي كه طي اين شش سال به طور مستقيم بر نيمي از بدنه جامعه وارد آمد با هيچ تخريب اجتماعي ديگري در تاريخ معاصر ايران قابل مقايسه نيست. رضاشاه با قانوني كردن منع حجاب عملاً زن ايراني را بر سر يك انتخاب دشوار تاريخي قرار داد كه پذيرش هر كدام از شقوق آن نتايج مخربي به همراه داشت:

1- حضور اجتماعي با دست كشيدن از هويت مذهبي؛

2- حفظ هويت مذهبي و محروم شدن از حقوق اجتماعي.

نادرند زمامداراني كه طي دوران زمامداري خود اين‌چنين بي‌پروا و خام انديشانه، بخش عظيمي از مردمان تحت حاكميتشان را در بحران فرو برده باشند! با مطالعه پيامدهاي كشف حجاب به خوبي مي‌توان به نتايج مخرب و تبعات زيانبار هر كدام از دو شق مذكور واقف شد:

از يك سو زناني كه با رغبت و يا از سر ناچاري تن به كشف حجاب دادند، عملاً صحنه گردانان وضعيتي شدند كه پس از مدتي صداي اعتراض و يا شكايت حتي رجال دستگاه پهلوي را هم درآورد. حضور اجتماعي آنان نه تنها هيچكدام از وعده‌هاي اوليه مبني بر تعالي، پيشرفت، تمدن و شكوفايي خلاقيت‌ها را به نحو ملموسي فراهم نياورد، بلكه به محملي براي هوسراني‌هاي عده‌اي بي‌فرهنگ بدل گرديد. دستگاه مطبوعاتي و تبليغي رژيم كه همه چيز را در ظاهرآرايي زنان خلاصه كرده بود، اهتمام خود را صرف عرضه آخرين مدهاي لباس و آرايش اروپائي مي‌كرد و كمترين توجهي به حضور مثبت و آگاهانه زنان در عرصه‌هاي سياسي و علمي نشان نمي‌داد. در چنين فضايي حتي زناني كه خود را با معيارهاي پوششي رژيم منطبق ساخته بودند نيز از آزادي‌هاي وعده داده شده نشاني نمي‌يافتند. «شهناز آزاد» صاحب امتياز نشريه «زنان ايران» از جمله اين زنان بود كه به خاطر انتقاد ملايمي كه به شاه كرده بود مدتي را در زندان رژيم گذرانيد(معتـرضـان خاموش، روزنامه شرق، 15 دي‌ماه 1383).

 

اين وضعيت يعني التباس مفهوم آزادي با ولنگاري و به فراموشي سپردن معناي واقعي آزادي و تمدن چيزي نبود كه براي درك عواقب وخيم آن نياز به كندوكاو باشد؛ چنان كه برخي از كارگزاران رژيم رضاشاه در همان زمان به آن اشاره داشتند. «مخبرالسطنه هدايت» در «خاطرات و خطرات» ضمن اشاره به اين وضعيت مي‌نويسد: «به شاه عرض كردم تمدني كه آوازه‌اش عالمگير است، دو تمدن است: يكي تمدن در بلوارها، يكي تمدن در لابراتورها؛ تمدني كه مفيد است و قابل تقليد، ناشي از لابراتوارها و كتابخانه‌هاست. گمان كردم به اين عرض بنده توجهي فرمود‌ه‌اند. آثاري كه بيشتر ظاهر شد تمدن در بلوارها بود كه به كار لاله‌زار مي‌خورد و مردم بي‌بندوبار خواستار آن بودند» (هدايت، 1361: ص383).

از سوي ديگر زناني كه نمي‌خواستند هويت مذهبي خود را ولو با بهره‌مندي از برخي مواهب حضور اجتماعي نظير آموزش در مدارس جديد از كف بدهند، از بديهي‌ترين حقوق يك انسان، نظير رفت و آمد معمولي و بدون دلهره در كوي و برزن نيز محروم شدند. اينان كه قاطبه زنان ايراني را شامل مي‌شدند، خصوصاً در ابتداي امر حاضر به ترك چادر نشدند و به همين علت مامور شهرباني نيز طبق دستور با شدت عمل با آنان برخورد مي‌كرد، يعني «چادر از سر زنان برمي داشت و به ضرب و جرح آنان مي‌پرداخت» (نوري اسفندياري، بي‌تا: ص736). در مقابل، زنان نيز سعي مي‌كردند از رفت و آمد در كوچه‌ها و خيابان‌ها جز به وقت ضرورت خودداري نمايند؛ مثلاً «در خانه‌هاي مشهد با برداشته شدن چادر تغيير تازه‌اي روي داد و آن اين بود كه خانواده‌هاي متدين در منزل خود حمام ساختند» (زن روز، 11 دي‌ماه 1344: ص6)، تا زنانشان مجبور نشوند حتي براي رفتن به حمام از خانه خارج شوند. در ميان اين زنان كساني يافت مي‌شدند كه تا شهريور 1320 از خانه خارج نشده و حاضر نگرديدند در اجتماعي كه مي‌بايست بي‌حجاب حضور يابند، وارد شوند.

نتيجه طبيعي چنين فضاي قهرآلودي آن بود كه كم كم براي زنان معتقد و يا پايبند به حجاب سنتي اين تصور شكل بگيرد كه حضور اجتماعي زن، مترادف با بي‌هويتي او و حفظ هويت زن مسلمان ايراني ملازم با عدم حضور اجتماعي اوست. اين مخرب‌ترين تصوري بود كه نهضت بانوان، به همان معنايي كه در مدخل اين مقاله تبيين شد، گرفتار آن گرديد و عدم حضور بانوان در مقاطع سرنوشت‌ساز تاريخ معاصر ايران از شهريور 1320 تا اوج‌گيري انقلاب اسلامي 1357 نشان از آن دارد كه اين تصور در حال تبديل شدن به تصديق بوده است. به راستي پاسخ اين سؤال بسيار مهم را كه «چرا زنان ايراني علي‌رغم پيشينه درخشانشـان در نهضت تنباكو، انقلاب مشروطه و ماجراي ضرب الاجل 1328 هـ . ق روسيه، در نهضت ملي شدن نفت و يا قيام پانزده خرداد حضور چندان چشمگيري ندارند!؟» در كجا بايد جست؟ چه عاملي باعث گرديد كه زنان ايراني كه با حضورشان در آن مقاطع سرنوشت‌ساز قبل از حكومت پهلوي، مردان را در پي‌جويي آرمان‌هاي مذهبي و ملي ياريگر و مشوق بودند، به گونه‌اي ملموس ياريشان را از مبارزان نهضت ملي شدن نفت و قيام‌كنندگان پانزده خرداد دريغ دارند؟ طبيعي خواهد بود كه پاسخ اين پرسش‌ها را در اثرات زيانباري جستجو كنيم كه سياست حجاب ستيزي رضاشاه موجد آن بوده است. هفده دي‌ماه 1314 به بدترين وضع ممكن زن ايراني را بر سر يك دو راهي غيرمعقول قرار داد و باعث گرديد تا روند نهضت بانوان از امتداد طبيعي خود بازمانده و اگر نگوييم گرفتار يك انسداد كامل، دچار يك انقطاع تاريخي گردد و اين انقلاب اسلامي به رهبري خميني كبير (ره) بود كه اين انقطاع تاريخي را به طور كامل دگرگون ساخت.

 

فهرست منابع

× آوري، پيتر: «تاريخ معاصر ايران»، ج2، رفيعي مهرآبادي، تهران، انتشارات مدرسه عطايي، 1366.

× ابراهيميان، يرواند: «ايران بين دو انقلاب»، احمد گل محمدي و محمد ابراهيم فتاحي، تهران، نشرني، 1377.

× اعتضادالسلطنه: «فتنه باب (المتنبيين)»، تصحيح عبدالحسين نوايي، تهران، نشر بابك، 1351.

× بامداد، بدرالملوك: «زن ايراني از انقلاب مشروطيت تا انقلاب سفيد»، تهران، انتشارات ابن سينا،1349.

× تيموري، ابراهيم: «تحريم تنباكو، اولين مقاومت منفي در ايران»، تهران، شركت سهامي كتاب‌هاي جيبي، 1361.

× رجبي، محمد حسن: «مشاهير زنان ايراني و پارسي‌گوي از آغاز تا مشروطه»، تهران، سروش، 1374.

× كربلايي، شيخ حسين: «قرارداد رژي 1890م. يا تاريخ انحصار دخانيات در سال 1309 هـ .ق (رساله دخانيه)»، تهران، انتشارات مبارزان،1361.

× كسروي تبريزي، احمد: «تاريخ مشروطه ايران»، تهران، اميركبير، 1369.

× نوري اسفندياري: «رستاخيز ايران». بي‌جا، بي‌نا، بي‌تا.

× نيكي‌آر، كدي: «ريشه‌هاي انقلاب ايران»، عبدالرحيم گواهي، تهران، قلم، 1369.

× هدايت، مهديقلي (مخبرالسلطنه): «خاطرات و خطرات»، تهران، انتشارات زوار، 1361.

× «تجدد ايران»، شماره 1802، (19 دي‌ماه 1314).

× «خاطرات صدرالاشراف»، تهران، انتشارات وحيد، 1364.

× «رستاخيز»، شماره 511، (16 دي‌ماه 2535).

× «زن روز»، شماره 45، (شنبه 11 دي‌ماه 1344).

× «معترضان خاموش»، شرق: شماره 382، (سه‌شنبه 15 دي‌ماه 1383).

 

پی نوشت:

*  - استاديار و عضو هيأت علمي دانشگاه لرستان

**  - استاديار و عضو هيأت علمي دانشگاه لرستان

 [1] - در اين زمينه غالباً از فاطمه قره العين (م: 1268 هـ . ق) به عنوان اولين منادي رفع حجاب در بعد عملي و از شاعري همچون عارف قزويني (1353هـ . ق/ 1313ش) به عنوان شاعر حجاب ستيز ياد شده است؛ اما لازم به ذكر است در مورد قره العين گزارش‌هاي تاريخي غالباً از سوي مخالفان ارائه شده و در ديوان عارف هم تعداد اشعار ضد حجاب درصد بسيار اندكي از كل اشعار وي را شامل مي‌شود و به هر حال هيچ كدام از اين دو مورد را نمي‌توان حائز تاثيرگذاري عظيم اجتماعي- آن گونه كه مدافعان رفع حجاب درصدد القاي آن مي‌باشند- ارزيابي كرد. در خصوص گزارش‌هاي تاريخي دربارة قره العين از قلم مخالفان براي نمونه رك: اعتضاد السطنه، 1351؛ رجبي، 1374 ذيل قره العين.

 [2] - به لحاظ تاريخي اقدام رضاشاه در رفع حجاب بي‌سابقه نبود. آنچه بي‌سابقه بود، منع حجاب بود كه هيچ نمونه قبلي در كشورهاي اسلامي نداشت. «با اينكه خيلي از مردم فكر مي‌كنند كه آتاتورك هم قانون مشابهي وضع كرده بود، اين مطلب صحيح نيست. ايران اولين كشوري بود كه حجاب را ممنوع كرد» (نيكي‌آر، 1369: ص169). مهم آن است كه اين منع قانوني نه مبتني بر مصوبه مجلس شورا، بلكه ناشي از فرمان شاه بود!

 [3] - لازم به ذكر است مقاومت در برابر روند حجاب‌زدايي و توسل رضاشاه به قوه قهريه حتي قبل از اعلام رسمي كشف حجاب آغاز گرديده بود. واقعه مسجد گوهرشاد و كشتار مردم در صحن مسجد در تاريخ 22 تيرماه 1314 تقريباً ششماه قبل از اعلام رسمي كشف حجاب بود. بعد از اعلام رسمي هم رژيم با حربه مجازات و جريمه حتي كارمندان خود را كه تن به كشف حجاب خانواده‌هايشان نمي‌دادند، مجازات مي‌كرد. به عبارت ديگر اگر كسي از آزادي اعطايي شاه استقبال نمي‌كرد، بايد تاوان مي‌داد. «پس از سال 1314، مقامات عالي رتبه اگر با همسران بدون حجاب خود در ميهمانيهاي رسمي حضور نمي‌يافتند، احتمالاً مقام خود را از دست مي‌دادند. كاركنان رده پايين حكومت نيز مانند رفتگران اگر همراه زنان بي‌حجاب خود در خيابان‌هاي اصلي به گردش نمي‌پرداختند، جريمه و مجازات مي‌شدند. پس شگفتي‌آور نبود كه بيشتر مردم اين اقدام را نه آزادي زنان، بلكه نوعي سركوب قلمداد كنند (تأكيد از ماست)» (ابراهيميان، 1377: ص179).