کشف حجاب، کژراهه ي پهلوي اول(1)
ايرانيان، در سال هاي 1285 تا 1320 هجري شمسي با نگاهي به دنياي اطراف خود احساس عقب ماندگي و انحطاط کردند و ديگران را مترقي و توسعه يافته ديدند. ايراني خود را با ديگران مقايسه کرد و فاصله اي به درازاي تاريخ ديد و دانست که ماشين پيشرفت تمدن شتابي سرسام آور به خود گرفته و با سرعتي بيش از دو هزار کيلومتر در ساعت به پيش مي رود در حالي که ايراني در ساعتي دو کيلومتر هم وامانده است؛ هواپيما، تانک، زيردريايي و... مي سازد و اين در ساختن تابه اي عاجز است، با خود پرسش کرد که چه کند؟!! و همانند انساني گيج و مبهوت به اطراف نگريست و دنبال حل مشکل خود بود، چه شد که غرب به توانمندي رسيد، ولي ما عقب مانده شديم؟
در پاسخ به اين سؤال نگرش ها، رهيافت ها و رويکردهايي پيدا شد؛ (1) عده اي در مواجهه با غرب و دنياي پيشرفته، «نفي هويت » کرده و در تمام داشته هاي خود ترديد کردند؛ بنابراين حقايق را در ماوراي مرزهاي خود جست و جو کردند و مي توان گفت اين دسته به هيچ مرزي اعتقاد نداشتند و به پذيرش مطلق غرب دست يازيدند که در اين نوشتار، اينان غرب زدگان ناميده مي شوند؛ يعني کساني که به قول مرحوم علامه اقبال لاهوري:
نقش باطل مي پذيرند از فرنگ
سرگذشت خود بگيرند از فرنگ (2)
و عده اي هم رويکرد «نفي مطلق » به غرب دارند؛ اينان چون تمام مدنيت غرب را خطري عليه ايران احساس مي کردند، لذا بر اين اساس همه ي غرب را پليد دانسته و قرآن را نفي مي کردند.
و برخي هم رويکردي ترکيبي از غرب دارند؛ يعني درصدد اين بودند که هويت خود را از دست نداده و در ضمن، از پيشرفت هاي صحيح و خوب غرب استفاده ببرند و بين هويت خودي و غرب رابطه اي دوستانه ايجاد کنند و آنچه باعث از بين رفتن انسانيت مي شود را نفي، ولي آنچه که باعث ترقي، پيشرفت، رفاه و آسايش انسان مي شود را مي پذيرند.
اما بحث اين است که آن عده اي که نفي هويت خويش کرده و با تمام توان به استقبال غرب رفته اند، متاسفانه آن چه را که باعث توانمندي غرب شد، را به دست نياورند.
آن ها آهنگ نو کردند، اما کهنه ي فرنگ را کسب نمودند. و به چيزي بيهوده و به قول «مرحوم جلال آل احمد» به قوطي بازي پرداخته و فقط به وضع ظاهري ناصواب غرب توجه کردند و پنداشتند که آن چه باعث توانمندي غرب شده «برهنگي زنان » غربي بوده، فلذا افرادي؛ هم چون «ميرزا حسين خان عدالت » که از مردان آزادي خواه آذربايجان محسوب مي شد و سال ها در خارج از کشور زندگي کرده بود، وقتي به ايران آمد، در شماره ي 4، روزنامه ي «صحبت » که به سال 1288 هجري شمسي به زبان آذربايجاني در تبريز منتشر مي شد، مقاله اي نوشت و در آن مقاله از رفع حجاب زنان و بهبود وضع آنان سخن گفت. (3) او فکر مي کرد با اين کار مي توان به ترقي رسيد. لذا بخاطر اين نسخه پيچيدن هاي افراد غرب زده و بر باد دادن هويت خودي است که «مرحوم علامه اقبال لاهوري » فريادش به آسمان بلند مي شود و در نفي و طرد کوتاه فکري اين آقايان منورالفکر و انتلکتوائل مي گويد: آنچه باعث توانمندي غرب شد توجه به عقل و علم بود نه چيز ديگر و مي سرايد:
قوت افرنگ از علم و فن است
از همين آتش چراغش روشن است
حق اين است که انسان از عقل مغربيان و عشق مشرقيان هر دو بهره مند باشد و مشرقيان بايد آن چه را که خوب و صحيح ست بگيردند و فريب ظواهر تمدن اروپايي؛ رقص، بي ديني، خط لاتين، لباس کوتاه و کلاه لبه دار را نخورند و بر اساس اين مباني فکري است که علامه اقبال لاهوري سروده ي زيبايي مي سرايد و به انسان غيرتمند و هويت دار نهيب مي زند که اي انسان مسلمان بهوش باش که پيشرفت غرب به واسطه ي بي حجابي و لباس غربي و... نيست، بلکه:
شرق را از خود برد تقليد غرب
بايد اين اقوام را تقييد غرب
قوت مغرب نه از چنگ و رباب
ني ز رقص دختران بي حجاب
ني ز سحر ساحران لاله دوست
ني ز عريان ساق و ني از قطع موست
محکمي او را نه از لاديني است
نه فروغش از خط لاتيني است
قوت افرنگ از علم و فن است
از همين آتش چراغش روشن است
حکمت از قطع و بريد جامه نيست
مانع علم و هنر عمامه نيست
علم و فن را اي جوان شوخ و شنگ
مغز مي بايد، نه ملبوس فرنگ (4)
با اين حال عده اي استدلال کردند؛ چون ويژگي هاي وضعيت زنان در عصر پهلوي عبارت بود از: تقييد سنت ها و آداب و رسوم جامعه ي مرد سالار، رعايت شديد حجاب، محدوديت فعاليت زنان به خانه داري و شوهر داري و... فلدا سرانجام در اواخر قرن نوزدهم، اين وضعيت در ارتباط با غرب به صورت افراطي شکسته شد. و روشن فکران از وضعيت تحقيرآميز زنان و سلطه ي مردان بر آن ها انتقاد کردند. (5) و براي رهايي از اين وضع، تلاش هاي بي وقفه اي انجام دادند، اما راه حلي که ارائه کردند نمي توانست نسخه اي جز همان نسخه غربي باشد!
در چنين فضايي، رژيم ديکتاتوري رضاشاه، خود را هواخواه جدي تمدن غرب جازده بود و تحت اين نام بازسازي و اصلاحات مملکت را در راس همه ي کارهايش قرار داد. بنابراين؛ معماري غربي به سرعت جاي پايي در ايران پيدا کرد و ابداعات اروپايي در زمينه لباس، آداب و رسوم رونق يافت وبسياري از آداب و رسوم خرافي تلقي مي شد از جمله «آداب پوشش و حجاب » که در دست فراموشي بود.
پهلوي به کمک قدرت هاي خارجي حاکم بر مردم ايران شد. او شديدتر و بي رحمانه تر از پادشاهان قاجار، هر صداي آزادي خواهانه را در گلو خفه مي کرد.
شاه با کمک دولت هاي غربي اصلاح و نوسازي خود را آغاز نمود. اما قلدري و بي عدالتي خود را نيز حفظ کرد و بر ملت ايران ظلم ها روا داشت تا جايي که امام خميني (ره) از بي عدالتي او چنين مي نالد:
از جور رضا شاه کجا داد کنيم
زين ديو که بر ناله بنياد کنيم
آن دم که نفس بود، ره ناله ببست
اکنون نفسي نيست که فرياد کنيم
رضا شاه با سه اصل:
1. حکومت خشن نظامي و پليسي؛
2. مبارزه همه جانبه با مذهب و روحانيت؛
3. غرب زدگي، وارد زندگي سياسي ملت ايران شد و تا آن جا که توانست، عليه اسلام و مسلمين ظلم هايي را انجام داد.
پي نوشت ها:
1. براي آشنايي با اين رويکردها و رهيافت ها رجوع شود به، تاجيک، محمد رضا، فرامدرنيسم و تحليل گفتمان، جنگ انديشه، تهران 1378، ص 7 به بعد و هم چنين به خاتمي، محمد، بيم موج، سيماي جوان، 1372، ص 95.
2. ستوده غلامرضا، مجموعه مقالات کنگره جهاني بزرگداشت علامه اقبال لاهوري، چاپ اول، تهران 1365، ص 352.
3. آرين پور، از نيما تا روزگار، ج اول، چاپ اول، تهران زوار 1374، ص 5 و هم چنين رجوع شود به کتاب تاريخ مشروطه ايران، احمد سروي و کتاب تاريخ مطبوعات و ادبيات ايران اثر ادوارد براون.
4. مينوي، مجتبي، اقبال لاهوري شاعر پارسي گوي پاکستان، تهران يغما، 1377، ص 22 - 29.
5. براي اطلاع بيشتر رجوع شود به جامعه شناسي، حسين بشير، نشر ني، چاپ سوم 1376، ص 291.
ادامه دارد ...