«نظام حقوق زن دراسلام» و دررأس و پيشاني آن «مسأله حجاب»، از جمله سخناني است كه از دير باز، به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران، مورد توجه، بحث و بررسي دانشمندان و روشنفكران، چه درشرق و غرب عالم و چه درداخل و خارج ازكشور، قرارگرفته است. دامنه اين سخنان وگستره عقايد برخاسته از آن، چنان است كه گاه، گروهي از اين انديشمندان و روشنفكران درمقام تحليل و بررسي، تا به آنجا پيش مي روند كه «حجاب» را شاخصي «محدود» كننده و عاملي «تضييع» گر در زيست فردي و حضور اجتماعي زنان درجامعه اسلامي مي دانند و حتي از اين رهگذر، خواهان «منع» يا حداقل «اختياري شدن» آن مي شوند و گاه گروهي ديگر، با دفاع نامناسب و نا آگاهانه به دور از «منطق» و «استدلال» درخور توجه، همراه با ناكامي دربيان منطقي اين دستور مسلم اسلامي، آن مي كنند كه با بيان وعمل ناآگاهانه خويش، راه را بر «محق»جلوه دادن و پيامد آن، «نشر» سخنان گروه نخستين هموار مي كنند.

براستي، «حجاب» چيست؟ آيا «حجاب» محدود كننده اي ذاتي درجامعه است؟ يا عاملي «مصونيت بخش» درآن؟

مقاله تحليلي -پژوهشي(«فلسفه حجاب»، نگاه ديروز، چالش امروز، دغدغه فردا) درحقيقت، قصد آن دارد تا در راستاي پاسخگويي به پرسش هايي اين چنين، همراه با بهره مندي از ديدي منصفانه و بهره گيري از منابع و سرچشمه هاي اصيل مكتب اسلام، به مسأله «حجاب» درجامعه اسلامي و فلسفه و «چيستي» وجودي آن بنگرد تا از اين رهگذر،به چشم اندازي درباره وضعيت اجراي اين دستور استوار و ارزش مستحكم درجامعه امروزين اسلامي ايران دست يابد. بخش اول اين مقاله را مي خوانيم:

 

«حجاب» اين واژه عربي، درنگاهي معنايي به معناي پوشيدن، پوشش، پرده و حاجب است كه البته دراين ميان، معناي «پرده»، بيشترين كاربرد را دارد. درقانون اساسي هميشه تغيير ناپذير جاويدان ما، قرآن، اين واژه همواره به معناي پرده و حايل به كار رفته است؛ آنچنان كه مي خوانيم:

ما درميان تو وكساني كه ايمان به آخرت نمي آورند، پرده پوشيده اي قرار داديم. (اسراء-آيه 45)

يا درجايي ديگر از اين كتاب آسماني مي بينيم:

تا موقعي كه خورشيد درپشت پرده افق پنهان شد. (ص - آيه 32)

گذري كوتاه برگفتار دانشمندان دين و نگاهي كوتاه به انديشه هاي اسلام شناسان، ازگذشته تا حال، نشان دهنده آن است كه دربيان پوشش زنان، چه درآيات و روايات و چه درگفتار و سخنان، از واژه «ستر» استفاده شده است و بهره گيري از واژه اي چون «حجاب» با درونمايه پيش گفته شده، چندان جايگاهي ندارد. با توجه به چنين سخني است كه انديشمند شهيد مرتضي مطهري دراين باره مي نويسد:

استعمال كلمه «حجاب» درمورد پوشش زن يك اصطلاح نسبتاً جديد است. در قديم و مخصوصاً در اصطلاح فقها كلمه «ستر» كه به معني پوشش است، به كار رفته است.فقها چه دركتاب الصلوه و چه دركتاب النكاه كه متعرض اين مطلب شده اند كلمه «ستر» رابه كار برده اند نه كلمه «حجاب» را.

بهتر اين بود كه اين كلمه عوض نمي شد و ما هميشه همان كلمه «پوشش» را به كار مي برديم، زيرا چنان كه گفتيم معني شايع لغت «حجاب» پرده است و اگر درمورد پوشش به كار برده مي شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همين امر موجب شده كه عده زيادي گمان كنند كه اسلام خواسته است زن هميشه پشت پرده و درخانه محبوس باشد و بيرون نرود.

وظيفه پوشش كه اسلام براي زنان مقرركرده است بدين معني نيست كه از خانه بيرون نروند. زنداني كردن و حبس زن دراسلام مطرح نيست. در برخي از كشورهاي قديم مثل ايران قديم و هند چنين چيزهايي وجود داشته است، ولي دراسلام وجود ندارد.

پوشش زن در اسلام اين است كه زن درمعاشرت خود با مردان، بدن خود را بپوشاند و به جلوه گري و خودنمايي نپردازد. آيات مربوطه همين معني را ذكر مي كند و فتواي فقها هم مويد همين مطلب است و ما حدود اين پوشش را با استفاده از قرآن و منابع سنت ذكر خواهيم كرد. در آيات مربوطه، لغت «حجاب» به كار نرفته است. آياتي كه دراين باره هست، چه درسوره مباركه نور و چه در سوره مباركه احزاب، حدود پوشش و تماس هاي زن ومرد را ذكر كرده است، بدون آن كه كلمه حجاب را به كار برده باشد.» (مطهري، 1379:73)

از اين رو، با توجه به چنين سخناني، اينك گاه آن است كه فهرست وار همراه با بياني كوتاه و سخني مجمل، به توصيف و تبيين اصطلاح «حجاب اسلامي» يا به بياني درست تر «پوشش اسلامي»، درقالب گزاره هايي چون گزاره هاي زير بپردازيم:

 

1- حجاب و فلسفه آن

اگر به انسان وساختار وجودي او، چه ازلحاظ جسمي و چه از نگاه روحي، بنگريم و از اين رهگذر، نظري به انگيزه هاي نهفته و اميال گوناگون خفته در سرشت و خميرمايه وجودي او كه «فطرت» ناميده مي شود، بيندازيم به راحتي درمي يابيم كه ازجمله نيرومندترين، بزرگترين و برترين نيروهاي موجود در او، انسان حس و غريزه «جنسي» است، ميلي نيرومند كه اگر درمسير صحيح و راه درست خويش هدايت نشود، به سهولت سرچشمه گناهان بزرگ و معاصي نابخشوده مي شود و پيامدي جز تبديل زندگي پرنشاط و پوياي انساني به جان كندني سراسر حزن، اندوه و تباهي درپي نمي آورد.

نگاهي كوتاه به خون ريزي ها، جنگ ها و عصيان هاي پديدارشده درتاريخ تمدن بشري، بيش از هميشه، اين واقعيت تلخ را جلوه گر مي سازد كه: انسان درهيچ زمينه اي به اين اندازه و پايه آسيب پذير نيست و هيچ نيرويي درايجاد سركشي در نهاد او، به پاي اين ميل غريزي نمي رسد.

انديشمندان و روشنفكران، با توجه به چنين نكته اي، از ديروز تا به امروز همراه با طرح فرضيه هاي گوناگون و ارائه نظريه هاي مختلف، سعي درمقابله اصولي و از رهگذر آن ، چاره جويي بنيادين در رويارويي با اين غريزه و ميل فطري داشته اند و دراين راه، تاكنون نظريه هاي مختلف و متفاوت را بيان كرده اند. گروهي چون ماني، بودا و تولستوي گفته اند كه اين ميل نهفته و غريزه ذاتي را به كلي از بين بايد برد تا انسان و جامعه انساني از آسيب هاي آن در امان باشد و گروهي ديگر چون فرويد درمقابله با اين نظر «افراطي» چنين گفته اند كه بازگشايي سدها و مجوز پيش روي به اين ميل در جامعه سبب ساز كاهش ميزان جرم و ارتكاب جنايت در جامعه مي شود.

درگير و دار كشاكش ميان اين دونظر، كه يكي جانب «افراط» مي پيمايد و ديگري جانب «تفريط» مكتبي زندگي آفرين چون «اسلام» كه همواره از جايگاه «اعتدال» و گريز از «افراط» و «تفريط» سخن مي گويد، راهكاري ميانه و معتدل را ارايه كرده است؛ راهكاري كه به رغم گذشت چهارده قرن از پيدايي آن، هنوز بوي تازگي از آن برمي خيزد، اسلام، ميل جنسي را به «رسميت» مي شناسد و حتي آن را پليد نيز نمي داند به شرط آن كه به درستي و با شيوه اي مناسب در مسير «انسان ساز » خويش به حركت درآيد.

راهكار مكتب «اسلام» درچنين انديشه اي و درمقام عمل به آن به طوركلي، در دو راهبرد زير خلاصه مي شود:

الف- اقدام هاي كوتاه مدت و ميان مدت چون ازدواج سهل و آسان درجامعه و ترويج فرهنگ آن درميان اقشار گوناگون به ويژه جوانان.

ب- اقدام هاي بلندمدت و اساسي چون ازبين بردن زمينه هاي به كارگيري ناسالم اين ميل درجامعه برپايه دستورات و ارزش هايي چون: حجاب، عفاف، خويشتنداري و پرهيز از اختلاط بي رويه زنان و مردان. اين دو راهبرد كه برگرفته از دستورات صريح و فرمان هاي روشن پروردگار درقرآن، كلام الهي، است ما را دربيان فلسفه وجودي و «وجوبي» حجاب، و به بياني درست تر پوشش، با نكاتي چون نكات زير مواجه و روبرو مي سازد:

الف- «امنيت» در معناي عام و در تمام ابعاد، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و حتي رواني، از جمله مسايلي است كه در انديشه اسلامي به آن، توجه كافي شده است. اين انديشه و توجه، تا بدان پايه از ارزش و اعتبار برخوردار است كه از عمده وظايف دولت اسلامي، «ايجاد امنيت همه جانبه در جامعه» است. برهنگي به معناي عدم پوشش و ناپوشيدگي در جامعه يا تضعيف و كم توجهي به آن، به دنبال خويش، پيامدهايي ناگوار چون آرايش، خودآرايي و عشوه گري را به همراه دارد و مردان و به ويژه جوانان را در معرض تحريك دايم عصبي و ايجاد التهاب و هيجان دروغين زودگذر در جامعه قرار مي دهد. اين بار هيجان و التهاب آن چنان است كه گاه فرد را به بيماري رواني مبتلا مي سازد و از اين رو، او را به اعمالي وا مي دارد كه سرچشمه بسياري از مفاسد و معاصي ديگر مي شود؛ آن چنان كه برخي از انديشمندان باتوجه به چنين نكته اي، بر اين اعتقادند كه:

«هيچ حادثه مهمي را پيدا نمي كنيد، مگر آن كه پاي زني در آن ميان است!»

ب- نگاهي گذرا به تلاش خانواده ها در جوامع مختلف و گذري آماري بر دلايل اين پديده شوم، نكته اي مسلم را به خودنمايي وامي دارد و آن اين است كه: درهم شكستن حريم خانواده و برهنگي روزافزون در جامعه انساني، جدايي(طلاق) و از هم گسيختگي خانواده ها و در پيامد آن، پديده اي تلخ و جانسوز چون «فرزندان طلاق» را درپي مي آورد؛ زيرا در بازار آزاد برهنگي، زنان به صورت «كالاي مشترك»، حداقل در مراحل غيرآميزش جنسي به شمار مي آيند و ديگر پيوند زناشويي قداست و پاكي خاص خويش را ميان دو نفر كه به يكديگر تعلق خاطر دارند، ندارد؛ چراكه هر روز مردي را در دام زني ديگر و زني را در دام مردي ديگر فرومي افتد و مي غلتد.

ج- بسط و گسترش دامنه فحشا در جامعه و افزايش شمار فرزندان نامشروع، از ديگر دلايل اين فلسفه «وجوبي» است. نگاهي كوتاه به آمار تولد فرزندان نامشروع در كشور ايالات متحده آمريكا (سال 1999ميلادي) نشان گر آن است كه درحدود

فرزندان تازه تولد يافته، فرزندان تازه ولادت يافته نامشروع هستند. اگر صادقانه و با انصاف به شكل گيري چنين روندي نظر اندازيم، مشاهده مي كنيم كه از جمله بسترسازهاي اساسي در وقوع چنين فرآيندي، برهنگي و روابط بي حد و حصر در ميان زنان و مردان است.

د- هنگامي كه «برهنگي» زن در جامعه به ارزش تبديل شود، پيامد طبيعي آن «افزايش» روزافزون آرايش و خودنمايي او در جامعه است. در چنين جامعه اي، زن ديگر از راه ارايه «علم»، «آگاهي» و «دانايي» ارزش نمي يابد. بلكه چون «عروسكي» از راه جاذبه جنسي افزون تر به وسيله كسب درآمد گروهي انسان آلوده فريبكار و ديو صفت تبديل مي شود و كار را به جايي مي رساند كه اين اصل در جامعه، پاي مي گيرد كه: «هرچه جاذبه جنسي افزون تر، ارزش شخصيتي بيشتر!» در ايران پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، بيش ترين شهرت زنان در وسايل ارتباط جمعي و افكار عمومي از آن زنان «هنرپيشه» و «آوازه خوان» بود؛ آن چنان كه هرچه اين زنان در شكستن حريم اخلاقي جامعه از خود سخت كوشي بيشتري نشان مي دادند، به همان اندازه، بر صفحه مطبوعات و قاب تلويزيون از ارزشي افزون تر برخوردار مي شدند.

 

2- حجاب و پاسخ به مخالفان: منتقدان و مخالفان پديده اي چون «حجاب»، و به بياني بهتر «پوشش»، در رويارويي با اين دستور اسلامي و اجراي آن در جامعه اي اسلامي، پرسش هايي مختلف را طرح مي كنند و در اين راه، به آن توسل مي جويند؛ پرسش هايي مطرح چون:

الف: باتوجه به اينكه نيمي از جمعيت جامعه را زنان تشكيل مي دهند، «حجاب» سبب انزواي اين گروه بزرگ و سبب عقب افتادگي اين گروه فعال و در نهايت تبديل آنان به نيرويي سربار و مصرف كننده در جامعه مي شود. آيا اين كار عاقلانه است؟

در پاسخ به اين پرسش بايد گفت كه «حجاب اسلامي»، و بياني درست تر «پوشش اسلامي» هيچگاه زن را در جامعه منزوي نمي سازد. اگر در گذشته و در اثبات اين سخن، نيازمند به استدلال هاي عجيب و طولاني بوديم، امروزه، به راحتي مي توانيم با درنظرگيري حضور بانوان در جامعه ايراني پيش و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و حضور امروزين آنان در جايگاه هاي متفاوت و مختلف از مقام هاي سياستگذار تصميم گير تا دانشجويان دانشگاه ها و مراكز آموزش عالي، ناراستي و نادرستي اين سخن را به اثبات رسانيم كه «اقوي دليل بر وجود شيء، خود آن شيء است.»

ب- «حجاب» لباسي دست و پاگير است و فرد را از فعاليت سازنده بازمي دارد. آيا اين كار شدني است؟

اين پرسش نيز از جمله پرسش هايي است كه برخلاف ظاهر درست خويش، باطني نادرست و ناراست دارد؛ زيرا «حجاب» هيچگاه به معناي چادر نيست كه حجاب به معناي پوشش است و چادر نوعي پوشش است. از اين رو، اگر بر صفحات شمالي كشورمان، ايران، بنگريم، زنان روستايي در شاليزارها، عمل سخت و كار طاقت فرساي كشت، كاشت و برداشت برنج را با حفظ كامل «حجاب» كه به طور الزامي چادر نيست، انجام مي دهند و جالب آن كه، حتي اين كار را در بسياري از اوقات، بهتر و برتر از مردان به انجام مي رسانند.

ج- «حجاب»، ميان مردان و زنان فاصله مي افكند و طبع حريص مردان را بيش تر تحريك مي كند و به جاي آن كه «خاموش كننده» باشد، آتش حرص آنان را شعله ورتر مي سازد كه: «الانسان حريص علي ما منع»، آيا اين شيوه كارآمد است؟

اين پرسش نياز به توضيح دارد: انسان به چيزي حرص مي ورزد كه هم از آن منع و هم به سوي آن تحريك شود. به بياني ديگر، با نيازافكني و تحريك سازي، تمناي چيزي را در فرد و جامعه بيدار كنند و آنگاه فرد و جامعه را از آن بازدارند؛ به طور مثال اگر در جامعه اي به وسايل مختلف و ابزار مختلف چون: فيلم هاي سينمايي مستهجن، رمان هاي سرشار از مسايل جنسي و... غريزه ذاتي و خفته جنسي فرد را بيدار سازند و سپس اين غريزه سركش و عصيان طلب را به صرف «بايدها» و «نبايدها»ي قانوني خاموش كنند، نه تنها در بلندمدت ميسر نخواهد شد كه خود موجب عقده هاي بسيار و خلأهاي فراوان روحي در فرد انسان و جامعه انساني مي شود، اما اگر زمينه هاي بروز و پيدايي آن در نهاد فرد و ساختار جامعه به حداقل رسيده يا از بين برود، حرص و ولع نسبت به آن كمتر و كمتر مي شود. پاسخ گويي به پرسش هايي اينچنين كه گاه رنگي از شبهه افكني به خود مي گيرد، بيش از هر زمان، نشان گر آن است كه «حجاب اسلامي» و به بياني بهتر «پوشش اسلامي»، هيچگاه «محدودكننده» حضور زن در جامعه اسلامي نبوده است. «حجاب» از نگاه اسلام، تنها و تنها به منزله پوششي است كه زن را در برابر تيرهاي سهمگين نگاه كه زهرگناه را با خود به همراه دارد، حفظ مي كند و به او «مصونيت» مي بخشد