حدود پوشش

دلايل مخالفان

كسانيكه پوشش چهره و دستها را لازم شمرده‌اند نيز به دلايل نقل و عقلي استناد جسته‌اند اين دلايل را نيز مي‌آوريم و به نقد و بررسي مي‌پردازيم:

 

1)دلايل نقلي

 

الف) قرآن

مهمترين دليل مخالف كشف وجه و كفين، آيه جلباب است. خداوند خطاب به پيامبر مي‌فرمايد:

يا أيها النبي قل لأزواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن …

اي پيغمبر به همسران و دخترانت و به زنان مؤمنين بگو كه جلبابهاي خويش را به خود نزديك سازند.

 (سوره احزاب، آيه 59)

مفسري در تفسير آيه نوشته است:

«يدنين عليهن من جلابيبهن» يعني مقنعه‌ها را بر خود بيفكنند و با آن چهره و اطراف را بپوشانند.(36)

مودودي مي‌نويسد:

اين آيه در مورد پوشانيدن چهره نازل شده. يدنين عليهن من جلابيبهن يعني صورت خود را بپوشانند حال يا با گوشه روسري يا با نقاب يا با هر وسيله ديگري.(37)

اين برداشت از آيه به هيچ روي قابل پذيرش نيست. پيش‌تر در تفسير آيه و قبل از آن در بخش واژه‌شناسي روشن كرديم كه جلباب بدان معنا نيست كه اينها تصور كرده‌اند. جالب اين است كه بدانيم فقهاء براي لزوم پوشش وجه و كفين به اين آيه استناد نكرده‌اند و برخي از مفسران كه استناد كردند شگفت اين است كه در ذيل آيه 31 سوره نور به صراحت كشف چهره و دستها را جايز دانسته‌اند و پوشش را حكمي حرجي تلقي كرده‌اند. به بيان زمخشري بنگريد:

اگر بگويي: چرا در زينت ظاهر (مثل خضاب، انگشتر، سرمه) مسامحه شده؟ مي‌گويم زيرا پوشانيدن اينها حرج است، زن چاره‌اي ندارد از اينكه با دو دستش اشياء را بردارد يا بگيرد و چهره‌اش را بگشايد.(38)

علامه طباطبايي نوشته‌اند:

أي ليتسترون بها فلا تظهر جيوبهن و صدور هن للناظرين.

تا بدان وسيله مستور بمانند و گريبان و سينه‌هايشان در مقابل بيننده (اجنبي) آشكار نشود.(39)

در تفسير نمونه آمده است:

اما اينكه بعضي خواسته‌اند از اين جمله استفاده كنند كه صورت را نيز بايد پوشانيد هيچ دلالتي بر اين معنا ندارد و كمتر كسي از مفسران پوشاندن صورت را در مفهوم آيه داخل دانسته است. (40)

از آنچه اينك در تفسير آيه آورديم و پيش‌تر نقل كرديم روشن شد كه اين آيه هيچگونه دلالتي بر آنچه مخالفان كشف وجه و كفين گفته‌اند، ندارد.

 

ب) روايت

از جمله دلايل مخالفان روايتي به اين مضمون است.

در حجه الوداع زني براي پرسيدن مسئله‌اي خدمت رسول (ص) آمد. فضل بن عباس پشت سر پيامبر (ص) سوار بود نگاههايي بين زن و فضل رد و بدل شد. رسول اكرم متوجه شد آندو به هم خيره شده‌اند، زن جواني همه توجهش به فضل است. حضرت با دست مبارك خود صورت فضل را چرخانيد و فرمود: زني جواني و مردي جوان مي‌ترسم شيطان در ميان ايشان پابنهد.(41)

شهيد ثاني در مسالك اين روايت را آورده و سپس چنين مي‌نويسد:

اين روايت دليل بر عدم وجوب پوشيدن چهره است و حتي دليل بر جواز نظر به چهره اجنبيه است نه دليل بر وجوب پوشيدن صورت و حرمت نگاه.

محققي، سخن جامع المقاصد را چنين آورده است:

اينكه پيامبر صورت فضل را برگرداندند، وجوب را نمي‌رساند تنها بيانگر اولويت و ارجحيت است، بر فرض وجوب را برساند ربطي به بحث ما ندارد زيرا نگاههايي كه رد و بدل مي‌شده توأم با ميل قلبي بوده و شكي نيست كه چنين نگاهي حرام است.(42)

با اندكي تأمل مي‌توان دريافت: اولاً پيامبر(ص) به چهره زن نگاه كرده‌اند كه متوجه حالت نگاه او شده‌اند. ثانياً قرائن نشان مي‌دهد نگاه‌هاي آن دو آلوده بوده . ثالثاً پيامبر فقط چهرة فضل را برگرداندند تا به اين مفسده خاتمه دهند و اگر پوشش چهره لازم بود قطعاً زن را امر به پوشش صورت مي‌كردند.

 

سيره مستمره مسلمين

مخالفان جواز كشف صورت و دستها بر اين عقيده‌اند كه: آيات و روايات به وضوح پوشش وجه و كفين را لازم ندانسته است اما سيره مسلمين بر پوشاندن چهره و دستها بوده و اين سيره كاشف از سيره معصومين(ع) است.

در بررسي اين استدلال مي‌گوئيم: تنها سيره‌اي قابل تمسك و استناد است كه بيانگر سيره پيامبر(ص) و ائمه (ع) باشد و ما با بررسي پاره‌اي روايات استنباط مي‌كنيم كه چنين سيره‌اي در زمان معصومين (ع) رواج نداشته و بر فرض كه رواجش را ثابت نمائيم وجوب پوشش را افاده نمي‌كند تنها مي‌فهماند پوشانيدن چهره و دستها ارجحيت و افضليت دارد.

شهيد ثاني در پاسخ به اين استدلال نوشته است:

ادعاي اتفاق مسلمين بر جلوگيري از بازگذاشتن چهره و دو دست مردود است زيرا معارض است با گفته‌اي كه اظهار ميدارد سيره مسلمين همواره بر بازگذاشتن چهره و دستها بوده است و بر فرض كه سيره بر پوشانيدن وجه و كفين باشد باز دليل بر عدم جواز كشف نيست زيرا چه بسا ريشه اين سيره، حس غيرت و مردانگي افراد باشد و ظاهرتر همين است. يا افضليت پوشش باشد زيرا بدون شك در فرض جواز كشف، پوشيده ماندن چهره و دستها بهتر است.

محقق ديگري مي‌نويسد:

ادعاي سيره مخالف وجدان است زيرا مردم در زمانها و مكانهاي مختلف، متفاوت بوده‌اند. در ضمن محتمل است پوشانيدن صورت و دستها از روي غيرت بوده است.(43)

 

2) دليل عقلي

 

ملاك اولويت

برخي لزوم پوشش وجه و كفين را با استناد به ملاك اولويت مطرح كرده‌اند. بدين بيان اين كه حكمت در لزوم پوشش بدن زن به لحاظ فتنه‌انگيز بودن و شهوت گستراندن است. اين جاذبه و فتنه‌انگيزي در چهره و دستها نه تنها از اعضاي ديگر كمتر نيست كه بيشتر هم هست، از اين رو بايد به طريق اولي پوشيده شود.

اين استدلال به راستي استوار نيست:

اولاً: ممكن است كسي منع اولويت كند آيا مي‌توان ادعا كرد كه چهره و دستهاي زن از تمام ديگر قسمتهاي بدن فتنه‌انگيزتر و هيجان آورتر است.

ثانياً: از بخشهاي پيشين روشن شد كه ظاهر قرآن و صريح روايات و لزوم حضور زن در اجتماع نشانگر جواز كشف وجه و كفين است، در مقابل اين همه دلايل «ملاك اولويت» تاب مقاومت ندارد ما پيشتر آورديم كه احكام اسلام واقع نگرانه است. از يك سوي تباه كردن نيمي از نيروي انساني جامعه را برنمي‌تابد و از سوي ديگر غفلت نمي‌كند كه حضور زن مخصوصاً اگر به گونه ناهنجار باشد پيامدهاي سوئي خواهد داشت، و لذا از يك سوي به زن دستور وقار وعفاف و منش معنوي داده و از سوي ديگر مرد را از نگاههاي هوس آلود و گرايشهاي نفساني بر حذر داشته و تدابيري انديشيده كه هم فساد مهار شود و هم زن نقش خود را در حيات جامعه ايفاء كند.

گفتني است كه بسياري بر فتنه‌انگيز بودن چهره و دستها اشاره كرده و لزوم پوشش را مطرح كرده‌اند اما پرسيدني است كه آيا، اينان هر پديده فتنه‌انگيز را از صحنه اجتماع مي‌رانند، آيا مال فتنه‌انگيز نيست؟ فرزند فتنه‌انگيز نيست؟ جاذبه‌هاي دنيوي فتنه‌انگيز نيست؟

چاره جلوگيري از فتنه‌انگيزي زدودن آن از صحنه نيست، چاره رويين تن كردن كساني است كه دستخوش فتنه مي‌شوند. اكنون بيان شيخ انصاري را در پايان بياوريم و بگذريم، ايشان در پاسخ اين دليل كه در نگاه، مظنه فتنه است و بايستي باب فتنه بسته شود، از اين رو لازم است وجه و كفين پوشيده باشد، مي‌فرمايد:

شارع در چنين مواقعي كه مظنه فتنه هست حكمي صادر كند ترجيحي است نه تحريمي.(44) (لذا پوشانيدن چهره و دستها ضروري نيست).

تا بدينجا روشن شد كه دلايل مخالفان كشف وجه و كفين در اثبات مدعا، استواري لازم را ندارد و باز بودن چهره و دستها مانعي نخواهد داشت و دليل شرعي روشن بر اين حكم نيست، اما بايد تأكيد كرد كه اين حكم ازلي است و قطعاً در موردي است كه پيامدهاي سوء بر آن مترتب نباشد و زن در آرايه‌ها و پيرايه‌هاي آن نكوشد و آنچنان را آنچنان‌تر جلوه ندهد، و زمينه‌هاي گسترش فساد را با اين حالت نگسترد، چگونگي و شرايط اين كشف وجه و كفين نيز قابل تأمل است. اينك فرصت پرداخت تفصيلي بدان نيست.

خداي را در وصول به قداست و تقواي عملي مي‌خوانيم و براي زنان امت اسلامي، توفيق عفاف و سلامت نفس آرزو داريم.

 

استثناء به اعتبار ناظر يا شبكه محارم

بخش اول آيه با جمله «لايبدين زينتهن» حكم عامي را صادر مي‌كند گويي در مقابل جميع افراد اين دستور را بايستي اجراء نمود اما استثناء «الا لبعولتهن…» افرادي را از تحت عام خارج مي‌سازد. براي استثناء دوم «لايبدين…» تكرار شده است. مفسران به چرايي اين تكرار اشاره كرده‌اند از جمله قطب‌الدين راوندي نوشته است:

اين تكرار به منظور تأكيد و تغليظ مي‌باشد.(45)

اكنون گروهايي دوازده گانه را اعم از محارم نسبي و سببي كه از آن عام استثناء شده‌اند، ياد مي‌كنيم:

1- شوهران 2- پدران 3- پدر شوهران 4- پسران 5- پسر شوهران6- برادران 7- پسر برادران 8- پسر خواهران 9- زنان 10- مملوكان 11- طفيلياني كه كاري با زن ندارند.(46) 12- كودكاني كه از امور جنسي بي‌خبرند.

در ميان گروههاي ياد شده جز برخي از آنها نيازي به توضيح ندارند. مواردي را كه بايد توضيح داده شود، مي‌آوريم و در پرتو آراء مفسران و فقيهان مطلب را تبيين مي‌كنيم.

 

الف) نسائهن

نهمين گروهي كه از حكم عام ياد شده استثناء شده‌اند «زنان» هستند. مصداق «نسائهن» در اين آيه نيازمند بررسي است در تحديد دقيق مصداق آن مفسران اختلاف نظر دارند:

 

1)ابن عباس، مجاهد، ابن جريح معتقدند مراد، زنان مسلمان است. (47)

ابن عباس مي‌نويسد:

لايحلّ للمسلمه أن تراها يهوديه أو نصرانيه لئلا تصفها لزوجها.

زن يهودي يا نصراني جايز نيست كه زن مسلمان را ببينند تا وي را براي همسرشان توصيف ننمايند.

برخي از مفسران شيعه نيز بر اين باورند.

شيخ طوسي در تفسير «نسائهن» مي‌نويسد:

يعني نساء المؤمنين دون نساء المشركين.

زنان مؤمن مراد است نه مشرك.(48)

در تأييد اين گفته حديثي از امام صادق (ع) وارد شده:

عن ابي عبدالله (ع) قال: لاينبغي للمرئه أن تنكشف بين يدي اليهوديه و النصرانيه فانهن يصفن ذلك لأزواجهن .

سزاوار نيست كه زن (مسلمان) نزد زن يهودي و نصراني كشف حجاب نمايد زيرا اينان وي را نزد شوهرانشان توصيف مي‌كنند.(49)

 

2- مقصود زنان مسلمان و غيرمسلمان است.

امام فخر رازي در اين زمينه بحث كرده كه بطور خلاصه در اينجا مي‌آوريم:

نسائهن، دو معنا برايش ذكر شده:

الف) زنان مسلمان مراد است و اين قول غالب علماي گذشته مي‌باشد.

ب) زنان مسلمان و غيرمسلمان هر دو را شامل مي‌شود. گفته علماي گذشته را بايستي حمل بر استحباب نمود.

بنابراين فخر رازي قول دوم را برگزيده است.

 

3- منظور زناني است كه با آنها مشورت و رفت و آمد دارند خواه مسلمان يا غيرمسلمان باشند برخي از مفسران اين قول را متقن دانسته است.(50)

ابوالاعلي مودودي نوشته است:

اقرب به الفاظ قرآن اين است كه: مقصود زناني باشد كه با آنها مشورت داشته و همديگر را مي‌شناسند، حال مسلمان يا غيرمسلمان باشند.(51)

در جاي ديگر نوشته است:

مراد زنهاي عفيف يا زنان خويشاوند مي‌باشد اما زنان مجهول الهويه يا آنانكه به بدي مشهور شده يا غيرمسلمانند، استثناء مي‌شوند.(52)

 

ب) ماملكت ايمانهن

گروه ديگري كه جزو محارم شمرده شده كساني هستند كه مملوك انسان مي‌باشند. مراد از ملك يقين چيست؟ تنها شامل كنيز است يا غلام را هم در بردارد؟

مفسران بر دو قول هستند:

 

1- ملك يمين فقط كنيز را شامل مي‌شود.

امام فخر رازي مي‌نويسد:

قال ابن مسعود و مجاهد و الحسن … إن العبد لاينظر الي شعر مولاته .

غلام نمي‌تواند به موي صاحبش (خانم) نگاه كند. (53)

فقيهي بزرگوار مي‌نويسد:

ممكن است سؤال شد مفهوم «نسائهن» امه را نيز شامل شد. پس چرا «امه» را جداگانه ياد كرده است؟ جواب اين است كه: امه را لازم بود ذكر كند چون «نسائهن» شامل زنان مسلمان مي‌شد حال قيد «ملك يقين» مي‌گويد: كنيز گرچه غير مسلمان باشد باز از محارم محسوب مي‌شود.(54)

 

2- ملك يمين شامل كنيز و غلام هر دو مي‌شود.

ابن عباس مي‌گويد:

لا بأس أن يري العبد شعر سيدته

اشكالي ندارد كه غلام، موي صاحبش (خانم) را ببيند.(55)

قائلان به اين قول به عموم آيه استناد كرده‌اند بدين بيان كه آيه بگونه‌اي عام، ملك يقين را ذكر كرده و به مورد خاصي اختصاص نداده است.(56) احاديثي نيز بر اين مطلب دلالت دارد از جمله:

پيامبر (ص) وقتي غلامي براي فاطمه(س) خريداري نمود حضرت زهرا(س) خواست با چيزي خود را بپوشاند و پيامبر (ص) فرمود: إنه ليس عليك بأس، إنما هو أبوك و غلامك بر تو باكي نيست، او پدر و غلام توست.(57)

مفسراني نيز بر حرجي بودن و دشواري و مشقت آن اشاره كرده‌اند.(58)

اين نكته را نيز يادآوري كنيم كه قائلان به اين قول تأكيد كرده‌اند كه:

غلام تنها مي‌تواند به مو و صورت صاحبش (خانم) نگاه كند و اگر از فتنه و فساد ايمن نباشد حتي اين مقدار هم تجويز نشده و بايستي با غلام همچون اجنبي رفتار شود.

و في رويه اخري: لابأس أن ينظر الي شعرها اذا كان مأموناً.

غلام در صورتي مي‌تواند به موي صاحبش (زن) نگاه كند كه از فتنه و فساد ايمن باشد.(59)

نكته قابل توجه اين است كه: برخي در مفهوم ملك يمين، توسع قائل شده و آنرا شامل پرستاران و خدمتكاران دانسته‌اند.(60)

شهيد مطهري در اين باره مي‌نويسد:

در اينجا نبايد اعتراض كرد كه اكنون رسم بردگي منسوخ شده است و برده‌اي وجود ندارد و پافشاري در اين بحثها بي‌ثمر است، زيرا اولاً روشن شدن نظر اسلام در اين مسائل، ما را به هدف كلي اين قوانين كه برخي از آنها مورد ابتلاء نيز مي‌باشد بهتر واقف مي‌سازد، و ثانياً اگر فقيه متهوري جرأت كند، چه بسا حكم غلامان را از راه ملاك و مناط، به موارد مشابه آن از قبيل خدمتكاران بتواند تعميم دهد.(61)

 

ج) التابعين غير اولي الاربه:

«اربه» از ماده «أرب» بر وزن عرب، به معني نيازمندي و شدت احتياج است.

راغب مي‌گويد:

الأرب فرط الحاجه المقتضي للاحتيال في رفعه … و قوله اولي الاربه … كنايه عن الحاجه الي النكاح … (62)

از بيان راغب به روشني پيداست كه «اربه» حاجتي است كه انسان را به جستجوگري و تلاش براي رفع آن برمي‌انگيزاند. و اولي الاربه «نيازمنداني هستند كه كوشش جنسي آنان را به تلاش و حركت براي زدودن نياز واداشته است. مآلا مراد از «غيراولي الاربه» بايد كساني باشد كه نيازي در آنها وجود ندارد كه بر رفع آن اقدام كنند.

دراعراب «غير» دو احتمال داده‌اند:

1)منصوب بنابر اينكه استثناء باشد طفيليان مگر اينكه صاحب شهوت باشند.

2) مكسور بنابراينكه صفت تابعين باشد طفيلياني كه نيازي به زن ندارد.(63)

مودودي با توجه به معناي لغوي در تفسير آن نوشته است:

اربه، اشتها و تمايل به زنان است. غير اولي الاربه مقصود اينكه از حيث سن يا ناتواني جسمي و يا روحي، يا معاشرت با صاحب خانه به گونه‌اي است كه تمايلي به زنها ندارد.

بعد چنين اظهار عقيده مي‌كند:

ضعف جسمي ملاك نيست چه بسا شهوت جنسي باشد در حاليكه از لحاظ جسمي ناتوان است.(64)

با نگاهي گذرا به اقوال مفسران خواهيم يافت كه در مصداق اين عنوان كلي آراء و اقوالشان متفاوت است.

 

1)برخي آن از فقط شامل ابله و ديوانه دانسته زيرا بنا به گفته مودودي ديوانه از حيث روحي، ناتوان بوده و تمايلي به زنها ندارد.

علامه طباطبايي نوشته است:

اربه به معني حاجبت است، و مراد بدان شهوتي است كه مرد را به ازدواج نيازمند مي‌كند مراد در اينكه – بدانسانكه در روايات آمده است، بليهان از مرداني هستند كه شهوت ندارد.(65)

استاد شهيد مرتضي مطهري مي‌نويسد:

قدر مسلم، اين جمله ديوانگان و فراد ابله را كه داراي شهوت نيستند و جاذبه‌اي را كه در زن است درك نمي‌كنند، شامل مي‌گردد.(66)

اين ديدگاه را رواياتي نيز تأييد مي‌كند:

سألت أبا جعفر (ع) عن قول الله: أو التابعين… قال: الأحمق الذي لايأتي النساء .

از امام باقر(ع) در مورد اين گفته خدا: اوالتابعين… سؤال كردم فرمود: البه است كه جاذبه زنان را درك نمي‌كند.(67)

 

2) افزون بر اينان، پيرمردها را نيز شامل مي‌شود. اين ديدگاه را بسياري از مفسران پذيرفته‌اند. كلام فخر رازي را به اختصار مي‌آوريم:

مرداني كه تمايلي به زن ندارند سه گروهند:

1)پيرمردها: بخاطر عدم شهوت 2) ابلهان: بخاطر عدم شناخت. 3) فقراء بخاطر فقر و تنگدستي.(68)

البته ذكر اين نكته ضروري است كه هيچگاه فقر نمي‌تواند ميل فطري را تخفيف دهد. گويا با توجه به معناي لغوي كه از راغب آورديم و دقت در مناط حكم وارد دانستن پيرمردان در اين حكم بعيد نيست در تفسير علي بن ابراهيم آمده است:

و أما قوله: أوالتابعين غير اولي الاربه من الرجال فهو الشيخ الفاني الذي لاحاجه له في النساء.

قول خداوند: طفيلياني كه تمايلي به زن ندارند عبارت از پيرمرداني كه نيازي به زنان ندارد.(69)

روشن است كه پيرمردان مانند ساير محارم نيستند بلكه پوشيدن سر و كمي از دست و پا در مقابل اينها لازم نيست.

 

د) الطفل الذين لم يظهروا علي عورات النساء:

كودكاني كه بر ناپيدائيهاي زنان آگاه نيستند. مفهوم جمله تقريباً روشن است. شهيد مطهري اين طايفه را به دو گونه تبيين كرده است.

1)كودكانيكه بر امور نهاني زنان آگاه نيستند(بچه غير مميز).

2) كودكانيكه بر استفاده از امور نهاني زنان، توانايي ندارند (بچه مييز).

و معناي دوم را منطبق با فتاواي فقهاء دانسته‌اند.(70)

نويسنده‌اي ديگر مي‌نويسد:

مقصود اطفال غير مميزي است كه شهوت درشان بروز نكرده.(71)

مودودي در جهت تعيين دقيق مصداق اين مفهوم نوشته:

سن اين اطفال بين ده تا دوازده سال است و اطفال بيشتر از اين سن را شامل نمي‌شود.(72)

نكته‌اي مهم:

شبكه محارم در آيه با ترتيب و چينش ويژه‌اي آمده است. آيا اين ترتيب راز و حكمتي دارد؟ مفسري در پاسخ به اين سؤال نوشته است:

ترتيب اين آيه، ترتيب نزولي است و دايره تخفيف زينت را تنگتر مي‌سازد، بطوريكه دايره وسيع با همسر است تا مي‌رسد به طفل كه از همه ضيق‌تر است.(73)

اين نكته اشاره به همان مطلبي است كه هر يك از ما به نحو ارتكازي درمي‌يابيم كه ميزان محروميت شوهر با پدر متفاوت است همينطور پدر با برادر و …

يك سؤال و پاسخ آن:

نكته تأمل برانگيز در اين شبكه اين است كه عمو و دائي را جزو اين مجموعه نشمرده است. مفسران به اين نكته توجه كرده‌اند و از چرائي اين ياد كرده، پاسخ گفته‌اند:

1)اينان نامحرم هستند زيرا ممكن است براي اولادشان توصيف ننمايند.(74)

مرحوم شيخ طوسي در اين باره مي‌نويسد:

و قال الشعبي و عكرمه: و انما لم يذكر العم و الخال، لئلا ينعتاهن لأبنائهما.

بنا به گفته شعبي و عكرمه: ايندو نامحرمند به جهت اينكه اوصاف را براي پسران خود بازگو نكنند. (75)

قول ديگري كه در اين زمينه وارد شده عبارت است از:

2- اينان محرم هستند اما قرآن به جهت رعايت فصاحت و بلاغت ايندو را ذكر ننمود زيرا استثناء پسر خواهر و پسر برادر نشان مي‌دهد كه عمه و خاله نسبت به انسان محرمند، روشن مي‌شود كه عمو و دايي نيز به او محرم مي‌باشند.(76)

فخر رازي يكي از احتمالات را چنين بيان مي‌كند:

پسر برادر براي عمه محرم است و دختر برادر براي عمو، دايي نيز همينطور مي‌باشد.(77)

مودودي مي‌نويسد:

برخي علت عدم ذكر عمو و دايي را چنين استنباط كرده‌اند كه: بايستي خودش را در مقابل آنها بپوشاند. در حاليكه از سيره رسول (ص) كه در روايات آمده، مي‌فهميم كه عمو و دايي نيز جزء مستثنيات هستند.(78)

 

زنان بازنشسته

قرآن كريم حدود پوشش را دقيقاً متذكر شده و نسبت به امر پوشش حساسيت خاصي مبذول داشته و با اين تأكيدها نشان داده است كه رعايت ننمودن اين مسئله، سبب هتك حرمتها و نهايتاً رواج فساد و تباهي خواهد شد. از آنجائيكه زنان از كارافتاده و پير جاذبه جنسي نداشته و مردها رغبتي به ايشان ندارند از اين حكم كلي مستثني شده‌اند. قرآن كريم مي‌فرمايد:

و القواعد من النساء اللاتي لايرجون نكاحاً فليس عليهن جناح أن يضعن ثيابهن غير متبرجات بزينه و أن يسعففن خير لهن والله سميع عليم.

و زنان بازنشسته اي كه اميد به ازدواج ندارند مي‌توانند لباس روي خود را بر زمين نهند، ]مشروط بر اينكه[ خودنمائي و خودآرائي نكنند، در عين حال اگر جانب عفاف را رعايت كنند (و خود را پوشيده دارند) بهتر است و خداوند شنوا و داناست.(سوره نور، آيه 60)

در بيان معناي «قواعد» اقوال مختلفي ذكر شده.

فاضل جواد در اين باره مي‌نويسد:

اشخاص به اعتبار ميزان تمايلات دروني و … متفاوتند، لذا ممكن است به سن يائسگي رجوع شود.(79)

پاسخ كامل را مي‌توان در كلام شيخ مطهري يافت:

زنان سالخورده‌اي هستند كه از جنبه زن بودن بازنشسته شده‌اند يعني ديگر مطلوب مرد- از لحاظ جنسي- واقع نمي‌شوند. و لذا اميدي به ازدواج ندارند ممكن است طمع داشته باشند ولي اميد ندارند.(80)

حقي بر سوي مي‌نويسد: برخي دو چيز را در «قواعد» معتبر مي‌دانند:

1- بازنشسته از فرزند و …

2- طمع بر ازدواج نداشته باشد در حاليكه چه بسا اولي حاصل باشد اما دومي نباشد.(81)

ثياب چيست؟

اكنون بنگريم مراد از ثياب چيست؟

 

1- برخي از عالمان «ثياب» را به لباس خارجي يا لباس ظاهري معنا كرده‌اند، لذا مودودي مدعي است كه غالب مفسران و فقيهان بر اين اعتقادند كه:

مراد به ثياب، چادري است كه بواسطه آن زينت خود را مخفي مي‌كنند.(82)

قرطبي مي‌گويد:

ابن مسعود «من ثيابهن» قرائت كرده زيرا زن سالخورده فقط چادر را مي‌تواند، كنار بگذارد.(83)

زمخشري مي‌نويسد:

ثياب، لباس ظاهر است مثل ملحفه و سرپوشي كه روي روسري پوشيده مي‌شود.(84)

رواياتي اين معنا را براي ثياب تصريح كرده‌اند:

عن أبي جعفر (ع) في قوله و القواعد… ما الذي يصلح لهن أن يضعن من ثيابهن؟ قال: الجلباب.

از امام باقر(ع) در مورد اين گفته خداوند و القواعد… سؤال شد كه زنان سالخوده چه لباسي را مي‌تواند كنار بنهند. امام فرمود: سرپوش. (85)

در روايات ديگري قريب به همين مضمون ذكر شده است.(86)

 

2- گروه ديگري از مفسران، لباس را به روسري و مقنعه تعميم داده و قائلند كه: نه تنها فرونهادن چادر بلكه كنار گذاشتن مقنعه هم بي‌اشكال است.

محنسي مي‌نويسد:

فرونهادن روسري و لباس گشاد مانعي ندارد البته دليلي بر جواز نماياندن تمام بدن بخصوص ران و شكم و … نداريم. (87)

در روايتي از امام صادق (ع) مي‌توان تأييد اين تفسير را مشاهده نمود:

عن أبيعدالله (ص) أنه قراً أن يضعن ثيابهن قال: الخمار و الجلباب قلت: بين يدي من كان؟ فقال: بين يدي من كان غيرمتبرحه بزينه فإن لم تفعل فهوم خير لها.

امام صادق (ع) بعد از آنكه ان يضعن… را تلاوت نمود فرمود: مراد روسري و چارقد است. گفتم: جلو هركس كه بود؟ فرمود: مقابل هر كس باشد مشروط به اينكه خودآرايي نكند و اگر چنين نكند برايش بهتر است.(88)

غيرمتبرجات بزينه: اين مطلب به منزله قيدي براي بخش قبلي است به اين معنا كه: كنار نهادن ثياب نبايستي به منظور ابداء و اظهار زينت باشد در صورتيكه نپوشيدن لباس رو موجب خودنمايي شود به حكم عموم آيه لايبدين زينتهن … نبايستي روپوش را كنار بگذارد.

فاضل جواد در اين باره مي‌نويسد:

مقصود پيرزنان از كنار گذاردن چادر رفع مشقت و حرج بشد نه اظهار زينت.(89)

مفسر ديگري نوشته:

غيرمتبرجات… به معناي غيرمظهرات للزينه يعني قصد زنان سالخوده نه اظهار زينت باشد نه اظهار زيبائيها.

بدين سان روشن است كه اسلام سلامت جامعه و حراست از پاكي محيط زندگي را همچنان تأكيد مي‌ورزد و رهايي از قيدها و شكستن مرزها را برنمي‌تابد و هرگونه زمينه‌سازي در جهت تحريك گرايشهاي جنسي را ممنوع مي‌كند.

 

پاورقي‌ها

1- تفسير شاهي، ج/2، ص 360 .

2- كشاف، ج 33، ص 230.

3- الميزان، ج /15، ص 111.

4- وسائل، ج /14، ص 145.

5- حدود الشريعه المحرمات، ج / 1، ص 102.

6- تفسير الكبير، ج / 23، ص 205.

7- الجامع الاحكام القرآن، ج /12، 226.

8- مجمع البيان، ج / 7، ص 138.

9- كشاف، ج /3، ص 230.

10- كشاف، ج /3، ص 231.

11- التفسير الكبير، ج /23، ص 206- 205.

12- كافي، ج /5، ص 521.

13- كافي، ج/5، ص 521.

14- كافي، ج/5، ص 521.

15- سنن ابوداود، ج /2، ص 383.

16- تبيان، ج /7، ص 429.

17- تحرير المرئه، ج/4، ص 49.

18- الحجاب، ص 299- 296.

19- تحرير المرئه في عصر الرساله، ج /4، ص 49.

20- مسئله حجاب، ص 189- 188.

21- كافي، ج /5، ص 521 و وسائل، ج /3، ص 25.

22- البيان، ج /7، ص 430.

23- محاسن التاويل، ج /12، ص 195.

24- مسالك الافهام، ج /3، ص 274- 273.

25- مسئله حجاب، ص 191- 190.

26- وسائل الشيعه، ج/3، ص 25.

27- مسالك الافهام، ج /3، ص 275.

28- قرب الاسناد، ص 40.

29- كافي، ج/5، ص 528 . وسائل، ج/3، ص 27.

30- وسائل، ج/2، ص 263.

31- كشاف، ج/3، ص 231.

32- براي تفصيل بحث بنگريد: تحرير المرئه في عصر الرساله: ج/4، ص 149- 148.

33- عبدالحليم ابوشقه در تحرير المرئه في عصر الرساله، ج/4، ص 155- 154، بحث وي در اين زمينه از جهات اجتماعي بسيار قابل توجه و تأمل است.

34- كشاف، ج/3، ص 231.

35- المغني، ج/1، ص 522.

36- كشاف، ج/3، ص 560.

37- الحجاب، ص 300.

38- كشاف، ج/3، ص 231.

39- الميزان، ج/16، ص 339.

40- نمونه، ج/17، ص 428.

41- صحيح بخاري، ج/8، ص 63.

42- مسالك الافهام، ج/3، ص 278. (حاشيه)

43- مسالك الافهام فاضل جواد، ج /3، ص 280. (حاشيه).

44- مسالك الافهام، ج/3، ص 280.

45- فقه القرآن، ج /2، ص 128.

46- چگونگي اين تعبير به هنگام توضيح و تفسير آن روشن خواهد شد.

47- تفسير نور، ص 164.

48- تبيان، ج /7، ص 430.

49- نورالثقلين، ج /3، ص 593 .

50- روائع البيان، ج/2، ص 163 .

51- تفسير سوره نور، ص 166.

52- الحجاب، ص 290.

53- التفسير الكبير، ج/23، ص 207.

54- كنزالعرفان، ص 223.

55- روائع البيان، ج/2، ص 164.

56- رك به تفسير سوره نور، ص 168- 167.

57- رك به محاسن التاويل، ج/12، ص 196. و تفسير القرآن للقرآن، ج /9، ص 1265.

58- رك به التفسير المنير، ج / 22، ص 89.

59- نورالثقلين، ج/3، ص 592 .

60- روح الجنان، ج/8، ص 207.

61- مسئله حجاب، ص 166.

62- مفردات، ص 15 و 16 .

63- رك به تبيان، ج /7، ص 430 و التفسير الكبير، ج/23، ص 209.

64- تفسير سوره نور، ص 169- 168 .

65- الميزان، ج/15، ص 102.

66- مسئله حجاب، ص 160.

67- نورالثقلين، ج/3، ص 593 .

68- التفسير الكبير، ج/23، ص 206 .

69- نورالثقلين، ج/3، ص 594.

70- مسئله حجاب، ص 145 .

71- فتياتنا، ص 25.

72- تفسير سوره نور، ص 170.

73- تفسير القرآن، ج/9، ص 1265.

74- رك به فقه القرآن، ج/2، ص و زبده البيان، ص 307 .

75- تبيان، ج/8، ص 357 .

76- نمونه، ج/14، ص 454.

77- التفسير الكبير، ج /24، ص 226 .

78- تفسير سوره نور، ص 163.

79- مسالك الافهام، ج/3، ص 301.

80- مسئله حجاب، ص 150 .

81- روح البيان، ج/6، ص 178.

82- تفسير سوره نور، ص 225.

83- الجامع لاحكام القرآن، ج/12، ص 308.

84- كشاف، ج/3، ص 255.

85- وسائل الشيعه، ج 20/203، چاپ موسسه آل البيت لأحياء التراث .

86- فروع كافي، ج/5، ص 522 و الوسائل، ج/14، ص 147.

87- حدود الشريعه المحرمات، ج/1، ص 117 .

88- كافي، ج/5، ص 522 . وسائل، ج/3، ص 25.

89- مسالك الافهام، ج/3، ص 299